نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

حـــبه قـنــد

دختر بهاری من

نیروانای عزیزم دختر ناز و مهربونم به قول باباییت سنجاب کوچولوی ما! سلام عزیز دلم. دوستت دارم .عید هم تموم شد مامانی . داریم با هم روزهای آخر رو تجربه می کنیم. و تو خانمتر از روز دیگه هستی . هر کی از من می پرسه اذیت میشی دوست داری تموم شه ؟ میگم نه دخترم دختر خوبی هست مامانیشو اذیت نمیکنه و من واقعا به تو افتخار می کنم چون واقعا دختر مهربونی هستی. این روزها کمتر لگد و ضربه می زنی بیشتر موج داره و یه قلمبگی تو شکمم حس می کنم . دوست دارم اینکارهاتو هر وقت انجامش میدی لبخند رو لبهام می نشینه. مامانی اتاقتو چیدم البته نه همشو باید یه چند تا خرید دیگه انجام بدم و بچینم. گیفتای سیسمونیتو گرفتم و باید با اسماتیز و شکلات پرشون کنم. ق...
19 فروردين 1393

اولین عید تو گلدونه خانم

  نیروانای مهربون و نازنین من عیدت مبارک عزیز دل مامانی این اولین عید تو هست عیدی که زیباترین دختر روی زمین البته برای من درون من داره رشد میکنه و به امید خدا 2 ماه دیگه میاد پیشم. مامانی طلای من دلم میخواست قبل از تحویل سال برات می نوشتم اما اینقدر کارهای سال تحویل زیاد بود که نتونستم بنویسم. قربون روی ماهت برم که حالا دیگه بزرگ شدی و 30 هفته ای شدی . حالا دیگه خودت رو کش و قوس میدی و کلی می فهمم که نمیدونم یه چیزی تیز که ارنج یا پا و یا دستت هست رو به سطح دلم فشار میده. مامانی فعالیتت تو شبها بیشتر اما طوری نیست که مامانی رو اذیت کنی . کلی من خوشحالم که دختر صبور و مهربون مثل تو رو دارم. بارداری راحتی د...
5 فروردين 1393

اسم دخترطلای ما

مامانی عزیزم دختر خوشگل و نازم سلام امیدوارم مثل همیشه حالت خوب باشه و کلی شاد و خندون باشی. از درد دل های مامان بگم که با استراخت و بستن شکم بند بارداری خدا رو شکر بهتر شدم اما خوب پیش دکترم هم رفتم و اون به من گفت زیاد نشینم و کار سخت نداشته باشم و توصیه های دیگه و گفت اگه این دردا ادامه داشته باشه خدایی نکرده نی نی زود میاد و من با اینکه دوست دارم شما رو زودتر لمس کنم اما اصلا دوست ندارم شما زودتر بیایی باید کامل بشی و تپلی بشه بعد. طلا خانوم صدای قلب شما رو هم شنیدم و بار دیگه ذوق همه ی وجودم رو گرفت خدا رو شکر کردم بابت سلامتیت عزیزم حالا دیگه شکم مامان گرد شده و قشنگ معلومه یه نی نی قورت دادم/ شما هم تکون میخوری و بیشتر و...
19 اسفند 1392

یه درد سخت تو 27 هفته

دختر نازنینم عزیز تر از جونم سلام این روزها وقتی تو دلمی دلم ضعف میره تا موقعش برسه تا ببینمت همش تو سایت ها می خوام ببینم هفته ٢٧ نی نی ها چه شکلی هستن ؟ و یا چه کارهایی می کنن. عزیز دلم شما الان مژه هم داری چشماتو باز و بسته می کنی و اگه به دلم نوری بتابونم تو روتو بر میگردونی . خانومی اصلا یعنی شما چه شکلی هستی؟ قربون شما برم اما اینو میدونم داری بزرگ و بزرگ تر میشی. چون دو روزه درد امون مامانی رو برده و حسابی زیر شکمش درد داره از استخونهای لگنش بگیر تا دردی که وقتی می نشینه بدتر هم میشه و با وجود کار زیاد این روزهای اسفند ماه که اداره دارم این مشکل رو هم پیدا کردم. هر چی با شما حرف می زنم اما گوش نمی کنی دیرو...
11 اسفند 1392

رنگ آمیزی اتاقت

مامانی سلام هستی من خانومی ناز و صبور من سلام خوبی عزیزم ؟ هر لحظه برات دعا می کنم که خوب باشی و تو دل مامانی جات حسابی گرم و نرم باشه. قربونت برم از تکون هات بگم که دیگه وقتی شروع می کنی و منم شکمم رو نگاه می کنم متوجه میشم شکمم تکون خورده. چند شب پیش داشتی حسابی بازی میکردی تو دلم و به بابایی گفتم بیاد و دست بذاره رو دلم و تو رو ببینه . اونم که حسابی ذوق زده شد. قربونت برم شما 6/5 ماهه شدی البته تو دل من. انشاله همیشه سالم باشی خانوم گلم.مامانی دیگه از اون روز واست خرید نکردم اما همراه بابایی اتاق تو رو رنگ کردیم اونم لیمویی و سبز که خیلی به اتاقت جون داد و خوشگلش کرد مامانی با اون شکمش که حالا دیگه قشنگ سفت شده و معلومه توش...
5 اسفند 1392

من از عشق تو مشعفوم.

      گل دختر مامانی سلام این روزها حسابی داری بزرگ میشی و شیطون خدا رو شکر می کنم که تو رو دارم . 19 بهمن با بابایی رفتیم که تو رو ببینیم این دفعه هم به اصرار خودم به سونو گرافی رفتیم. آخه میخواستم دیگه مطمئن بشم شما خانومی که واسه خریدات اقدام کنیم. عزیز دلم خانوم طلای مامانی دیدیم سر شما پایینه و ته رو هوا کردی . کلی با بابایی خندیدیم . بابایی هم موقع سونو گرافی از من فیلم گرفت دوباره صدای آهنگ قلبت و اشکهای گوشه چشم من. عزیزم دوشنبه 21 بهمن هم رفتم دکتر و همه چی رو خوب دید و بخاطر گرفتگی پام  تو شبها گفت منیزیمت کمه و یه دارو داد و همه چی گفت که اوکی هست و دوباره صدای قلب تو که این دفعه ...
26 بهمن 1392

دوباره یه مامان سرما خورده و یه نی نی 22 هفته ای

سلام دختر گل و نازم فرشته مهربون من خوبی دخترم ؟ حالت خوبه عزیز نازدارم؟ مامانی دوباره مریضه و سرما خورده اما امیدوارم تو خوب باشی خدا رو شکر می کنم که فعالیتت رو زیاد کردی یعنی اون ضربه های کوچیک سمت چپم شده این وره دلم یه ضربه اونوره دلم یه ضربه. وقتی به طرف چپ میخوابم لیز میخوری میری این طرف چپ و یه ضربه میزنی اما ضربه هات بیشتر شبیه انقباضات شکمی هست عزیزم. داری کم کم دختر قدرتمندی میشی خانومی. عزیزم فدای روی ماهت بشم شنبه به امید خدا با بابایی میریم و شما رو می بینیم. عزیز بار دیگه چقدر ذوق زده هستم خیلی دوستت دارم عزیزم. خوب از جاهای خوب واست بگم که اخر هفته پیش ساک تو رو اوردم وتمام  لباس و اسباب بازیهایی که تو این چ...
15 بهمن 1392