نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

حـــبه قـنــد

هر روز یک کار جدید

طلا خانم زندگیم خدا رو شکر مریضی طولانی نشد و همون یکی دو روز اول خوب شدی و دیگه اب بینیت نیومد و چرکی هم نشد اما مشکل گرفتگی بینی داشتی که با قطره هم رفع نشد حتی یکی از دوستام گفت که از بیرون بینیتو چرب کنم اما باز هم موقع شیر خوردن مشکل داشتی. خانومی مهربون هر روز یک کار جدید می کنی مثلا یاد گرفتی حرف میزنی و حسابی با ما ارتباط برقرار می کنی . مامانی رو بهتر از هر کسی می شناسی و خاله و مامان بزرگ که یکروز در میون می بینن تو رو اما اول با مکث نگاهشون می کنی و دقیق میشی تو قیافشون بعد بهشون می خندی. دیگه این روزها اصلا نمیذاری به هیچ کاری برسم چند روز بود غذا درست نکرده بودم دست و پا شکسته غذا میخوردیم تا از بیرون می گرفتم حت...
2 شهريور 1393

اولین سرماخوردگی نیروانا

نیروانای گلم مامانی مهربونم بله شما اولین مریضیتو یک هفته بعد از دو ماهگیت مبتلا شدی. روز شنبه 18 مرداد و خدا رو شکر که به موقع بردمت دکتر و خدا رو شکر گلوت عفونت نکرد . بک روز فقط آبریزش داری و الان بینیت کیپ شده و من مدام قطره واست می ریزم. همون روز مامانی هم مریض شد که الهی شما فقط سالم باشی من مریض بشم. فردا صبح که از خواب بیدار شدم شما عطسه کردی و من با این وضعیت مواجه شدم. عزیزترینم چند روزی هست که دیگه از آقوم گذشتی و حرف میزنی لباتو تکون میدی و میخوای یه چیزی رو تعریف کنی من بهت میگم بگو مامان چی شد؟ برام تعریف کن و تو صداهای نامفهوم در میاری و حرف میزنی و برام خیلی جالبه. بر خلاف انتظار که اصلا دوست ن...
21 مرداد 1393
1