نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

حـــبه قـنــد

یه درد سخت تو 27 هفته

1392/12/11 19:59
نویسنده : مامان حبه قند
720 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازنینم عزیز تر از جونم سلام

این روزها وقتی تو دلمی دلم ضعف میره تا موقعش برسه تا ببینمت همش تو سایت ها می خوام ببینم هفته ٢٧ نی نی ها چه شکلی هستن ؟ و یا چه کارهایی می کنن. عزیز دلم شما الان مژه هم داری چشماتو باز و بسته می کنی و اگه به دلم نوری بتابونم تو روتو بر میگردونی .

خانومی اصلا یعنی شما چه شکلی هستی؟

قربون شما برم اما اینو میدونم داری بزرگ و بزرگ تر میشی. چون دو روزه درد امون مامانی رو برده و حسابی زیر شکمش درد داره از استخونهای لگنش بگیر تا دردی که وقتی می نشینه بدتر هم میشه و با وجود کار زیاد این روزهای اسفند ماه که اداره دارم این مشکل رو هم پیدا کردم.

هر چی با شما حرف می زنم اما گوش نمی کنی دیروز خیلی کلافه بودم و گریه هم کردم راستش رو بخوای از دست بابایی هم دلخور شدم که چرا نمیاد با هم بریم شکم بند بارداری بخرم و یه توالت فرنگی. این روزها هر چی بیشتر به شکم من فشار میاد بیشتر سختی می کشم. شبها وقتی از این شونه به اون شونه میشم با درد هست و خیلی واسم عذاب آوره. دیشب وقتی گریه میکردم شما باز هم ضربه های درشت رو حواله شکم من کردی و به من گفتی ناراخت نشو منم دلم می گیره. ببخش اما درد امون مامانی رو بریده خیلی سخته خیلی.

نمیدونی مامانی خیلی میخواد قوی باشه و کارهاشو خودش بکنه حتی خیلی از رنگ خونه و اتاق تو رو مامانی زده. اما فکر کنم دیگه دارم کم میارم خانومی چون دردش خیلی درد داره.

گلکم مراقبت می کنم ازت و تحمل می کنم این روزها رو که درد اورن انشاله میای تو بغلم و همه ی ناراحتی ها از دلم میره.

راستی یه خبر خوب بهت بدم جمعه ٩ اسفند هم تخت و کمدت رو بسلامتی آوردن و نصب کردن عزیزم اینقدر نازنین شده اتاقت فقط کشو هاش رنگاش با اونی که من دیدم تو نمایشگاه فرق داشت که گفتم بیان و عوض کنن.

عزیز دلم دوستت دارم همــــــــــــــــــــــیشه. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مائده(ني ني بوس)
11 اسفند 92 21:34
عزيزم ايشالا وقتي دختر نازتو بغل كردي و بهش شير دادي همه درداتو فرامووووش ميكني.مباركش باشه وسايلش.راستي منم لينكت كردما
مامان حبه قند
پاسخ
مائده جون درد که خیلی امونم رو بریده. اما بخاطر نی نی تحمل می کنیم. مرسی گلم روزهات همیشه آفتابی و شادخانوم باسلیقه.
مامان جانان
12 اسفند 92 15:04
مامی عزیز هر روز تقریبا دردی تازه اضافه میشه که باید برای داشتن ثروتی اینچنینی تحمل کرد. اگه زودتر توالت فرنگی و گن بگیری کمکت می کنه. دخترک من از تکنولوژی خوشش نمیاد الانم داره میزنه واسه همین سایتشو نتونستم آپ کنم منم این روزا دیگه نمیتونم بخوابم به لطف وجود این موجود عزیز و اگه بخوابم هم نشسته می خوابم هر دم دردی از نو آید به مبارک بادم این نیز بگذرد امیدوارم به سلامتی بگذرد برای هر دویتان
مامان حبه قند
پاسخ
آخه خاله جون این دیگه خیلی دردش بده خدا کنه نی نی کوتاه بیاد و کمتر اذیت بشم. وای من اگه نخوابم پس چطور برم سر کار؟؟؟؟
نازنین
13 اسفند 92 8:56
سلام عزیزم ممنون که به وبلاگم سر زدی خوشحال میشم بازم بیای پیشمون ایشالله که به سلامتی فارغ بشی گلم راستی جواب سوالاتو دادم اگه بازم سوالی بود در خدمتم
مامان حبه قند
پاسخ
سلام نازنین جون . حتما عزیزم . مرسی خانومی از اینکه به سوالم جواب دادی.
مامان الینا خانم
13 اسفند 92 16:09
سلام عزیزم ناراحتت شدم گلم امیدوارم حالت زودی خوب بشه بازم خوبه ویار نداری من بدترین ویارو داشیم همش بیمارستان بودم یادم 36 هفتگیمم واقعا حالم بدشد ولی خوب چارهای جز تحمل نداشتم ولی الان وقتی الینارو توی بغلم میبینم اصلا اون روزا یادم نمیاد راستی مبارک اتاقش به سلامتی
مامان حبه قند
پاسخ
آره خوب خدا کنه مشکلی نباشه ادم دردا رو بخاطر وجود نی نی تحمل می کنه. متاسفانه خیلی الان کارم زیاده.
مامان نغمه
13 اسفند 92 17:57
ای جون دلم... این دردا هم یه روزی یادت میره، مثل من که الان یادم رفته! مبارکش باشه الهی بسلامتی... چی گرفتی؟ عکس میذاری؟ مراقب خودت باش عزیزم زیاد استراحت کن، یادته من چقد از این دردا نالان بودم!؟
مامان حبه قند
پاسخ
اره واقعا شیرینی بغل کردنش به همه این دردا می ارزه. استراخت که خیلی کم می کنم چون اسفند کار اداره مون سخته. آره یادمه. عزیزم الان همه چیش تکمیل نیست انشاله وقتی چیدم یه عکس جانانه میذارم.
مامان راضی
14 اسفند 92 13:03
عزیزمی انشاله زود خوب بشی خانومی دخمل ناز مواجب مامان باش و اذیتش نکن تا درد نکشه و جریه نکنه دوست گل ما هر جور راحتی استراحت کن تا زود خوب بشی فداتشم
مامان حبه قند
پاسخ
مامانی عزیز برامون دعا کن. دعا کن من خوب بشم.
مامان یه نی نی کوچولو
14 اسفند 92 14:54
مبارکش باشه خانومی ,انشالله این روزاهم به خوبی و خوشی تموم میشه و نینیتو میگیری توی بغلت
مامان حبه قند
پاسخ
منم دعا می کنم. نی نی نازم رو سالم از خدا میخوام
شیما مامان شاهین کوچولو
15 اسفند 92 1:02
مبارکش باشه قرتی خانومو تخت و کمدش هم اووووومد ایشاله خودش هم یه زودی و به سلامت تشریف بیارن ...مامانی منم مثل شما بودم وقتی غصه میخوردم و ناراحتی میکردم شاهین لگد میزد... خیلی یاهام ارتباط برقرار میکرد این روزها زودی میگذره و همشون بعدا واستون خاطره میشهههههه... اونم خاطرات شیرین
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی عزیزم. انشاله. اخی پس شاهین ما هم احساساتی هستن الهی قربونش برم . جی ر خاله/ میبوسمت.
مامان نی نی کوچولو
15 اسفند 92 11:55
سلام عزیزم امیدوارم حالتون خوب باشهچرا انقدر به خودت فشار میاری خانمی ببین اگه رعایت نکنی دو سه هفته ی اخر بارداری خیلی اذییت میشی.عزیزم خیلی مراقب خودت باش.زیاد حساس نباش همه چی اماده میشه تو فقط به فکر اول خودت و بعد نی نی نازت باش.خونه تمیز کردن و رنگ کردنو نمیدون این کارارو بعدا هم میتونی انجام بدی عزیزم.تو فقط الان استراحت.ببین واقعا آدم بعدش نمیتونه استراحت کنه ،هر ساعتی که دلت میخواد نمیتونی بخوابی.حرف های منو جدی بگیر گلم.چون بدن ادم بعد زایمان واقعا دیگه مثل قبل نمیشه خیلی زود ادم خسته میشه. الان من رعایت نکردم گردن درد و کمر درد گرفتم.وای چقدر حرف زدمولی این حرف های منو جدی بگیر خانمی مهربون. امیدوارم دختر گلمون سالم و سلامت بیاد تو بغلتبا همه ی سختیا مادر بودن خیلی حس خوبیه مراقب خودت باش ببخش که من انقدر متن برات نوشتم
مامان حبه قند
پاسخ
چشم عزیزم رعایت می کنم قول میدم دختر خوبی بشم. میدونم بعدا خواب خبری نیست. حتما عزیزم.
مامان نی نی کوچولو
17 اسفند 92 22:46
سلام عزیزم خوبی؟نظر خوبی که واسه طاها گذاشته بودی پاک شد.یعنی من یه تغییر دادم تو وبش به همین دلیللطفا دوباره بذاری عزیزم.ببخش گلم
مامان حبه قند
پاسخ
چشم عزیزم.