رنگ آمیزی اتاقت
مامانی سلام هستی من خانومی ناز و صبور من سلام
خوبی عزیزم ؟ هر لحظه برات دعا می کنم که خوب باشی و تو دل مامانی جات حسابی گرم و نرم باشه. قربونت برم از تکون هات بگم که دیگه وقتی شروع می کنی و منم شکمم رو نگاه می کنم متوجه میشم شکمم تکون خورده. چند شب پیش داشتی حسابی بازی میکردی تو دلم و به بابایی گفتم بیاد و دست بذاره رو دلم و تو رو ببینه . اونم که حسابی ذوق زده شد.
قربونت برم شما 6/5 ماهه شدی البته تو دل من. انشاله همیشه سالم باشی خانوم گلم.مامانی دیگه از اون روز واست خرید نکردم اما همراه بابایی اتاق تو رو رنگ کردیم اونم لیمویی و سبز که خیلی به اتاقت جون داد و خوشگلش کرد مامانی با اون شکمش که حالا دیگه قشنگ سفت شده و معلومه توش نی نی داره رنگ میکرد و بابایی ریزه کاریها رو انجام میداد. حالا می خواهیم بریم واست موکت ببینیم چون موکت اتاقت زبر هست و یه موکت نرم واست بخریم.
عزیز دلم هنوز اسم کامل تو مشخص نشده و من خیلی ناراحتم از این قضیه. دوست داریم دیگه تو رو با اسم خودت صدا کنیم و هی بهت نی نی و گل دختر دختر نازم نگیم. اما واقعا مرددم واسه انتخاب اسمت. اسم نیروانا رو دوست داشتم که با ریشه اش مشکل دارم که سنسکریت هست وگرنه از نظر بار معنایی و آوا خیلی زیباست.
دومین اسم آرنیکا و رونیکا هست که فکر میکنم اسمی که نیکا توش داره یه مقدار تکراری هست.خلاصه همینطور سرگردان اسم تو هستیم.
خانومی دیروز آزمایش داشتم و تست گلوگز دادم انشاله این هم با موفقیت طی بشه و من خدا رو شکر می کنم.
اینو واست بگم که مامانی یه شب تو خونه تنها بود و بابایی واسه کارهای دانشگاهش رفته بود شمال اما مامانی اصلا نترسید و خیلی هم قوی بود بخاطر اینکه دختر نازی مثل تو رو داشت. و تو دلش بود.
بابایی خواب دیده بود که تو اسفند بدنیا اومدی بعد تعجب کرده بود که خرداد به دنیا باید بیای. اونوقت تو چشمات سبز بود و گرسنه بودی و من بهت شیر دادم و می گفت خیلی حس خوبی بوده. انشاله اون روز برسه که توی بغلم باشی عزیز دلم.
میبوسم روی ماهتو عزیز نازم تو خیلی مهربونی . و کلی با من مدارا می کنی سخت نیست این روزها چون تو رو دارم با تو دلخوشم از وقتی اومدی برکت هم اومده تو زندگیمون و من خدا رو بابت داشتن تو شکر می کنم.
دوستت دارم نفسم.