چهارمین ماهگرد نیروانا
دختر نازم نیروانا خانم چهار ماه گذشت عزیز دلم . چهار ماه شیرین و دوست داشتنی کنار تو .
خدا رو شکر می کنم که سالم و باهوش هستی . انشاله همیشه سلامت باشی مامانی.
این ماه که پیش خانم دکترت رفتیم واسه چکاب ماهانه وزنت 6750 بود که 700 گرم وزن گرفته بودی و قدت 66 بود و دور سرت 40 بود خانومی .هزار ماشاله . دکتر گفت زیر 500 غذای کمکی رو شروع می کنیم و خدا رو شکر شما 700 گرم وزن گرفته بودی.
هزار ماشاله خانم دکتر که توپ و بالای سر شما چرخوند شما توپ رو دنبال کردی و به خانم دکتر خندیدی.
چند روزی هست با اینکه مرتب برات پماد می زنم اما پات سوخته پوستت خیلی لطیف و حساسه مامانی.
دیروز ماهگرد شما رو با حضور خاله ها و مامان زهره و بابایی گرفتیم. بابایی هم رفت و از بی بی واست کیک گرفت که شمع 4 هم فوت کردیم و بسلامتی وارد ماه 5 شدی. دیروز خیلی خوب بودی رفتی حموم و موقع لباس پوشیدن اصلا گریه نکردی بعد هم یه چرت کوتاه زدی و جشنمون شروع شد.
الهی شکر که خدا تو رو به ما داد. مامانی امروز هم تو رو با مامان زهره بردیم واکسن زدیم. عزیزم شما گریه کردی و جیغ زدی و متاسفانه وقتی قطره استامینوفن بهت میدیم تف می کنی به بیرون. مامانی باید شما قطره رو بخوری که دردت کم بشه و خدایی نکرده تب نکنی.
از خدا میخوام مثل واکسن 2 ماهگی این دفعه هم تب نکنی و آروم باشی.
خیلی زیاد نمی نویسم چون می خوام عکساتو آپلود کنم. می ترسم بیدار بشی. همیشه دوستت دارم. تو دختر قوی و باهوشی هستی . انشاله این هم بسلامت طی میشه و تو آروم میشی مامانی.
دوستت دارم.
سه روز قبل از ماهگردت رفتیم مهمونی خاله سعیده دوستم.
حمام قبل از ماهگرد
نیفتی مامانی