واکسن چهار ماهگی نیروانا
ای دختر نازنینم عزیز ترینم روز شنبه 12 مهر به شما قطره استامینوفن دادم و شما همش دهنتون رو می بستی و نمیخوردی و برمی گردوندی و با مامان زهره راهی شدیم که بریم مرکز بهداشت تا واکسن شما رو بزنن. الهی بمیرم من خانومی شما رو خوابوندیم و سرنگ رو کرد داخل پات یه نگاه کردی و وقتی موادش رفت داخل جیغ زدی کلی دلم واست سوخت بغلتم کردم اما گریه میکردی بعد بیحال شدی و سرتو گذاشتیم رو شونه ام و خوابیدی اومدیم خونه و بیدار شدی دوباره نوبت قطره ات بود اما اصلا دهانت رو باز نمیکردی همش می بستی و تف می کردی.
به دکترت زنگ زدم و منشیش گفت استامینوفن طعم دار بهت بدیم. عزیز مامان من داشتم و بهت دادم اما اونم دوست نداشتی.
دوباره خوابیدی و من خواستم برم یه چرت بزنم که با صدای جیغ تو بیدار شدم. دوباره نه ممه میخوردی و نه آروم بودی از وقتی اومدیم بادی تنت کردم و کمپرس آب سرد برات گذاشتیم.
خلاصه کلی گریه کردی و منم گریه میکردم عزیزم آروم نمیشدی کاملا بهم ریخته بودم . مامانی نازم یه خورده بهت شیر دادم و خوابوندمت.
دوباره قطره نخوردی ناراحت شدم کلی غصه تو خوردم به فامیلمون که دکتر عمومی هست زنگ زدم و پرسیدم و گفت اگه تب نکرد یه شیاف اگه تب کرد دو شیاف بزنم . شیافها رو نصف کنم. مدام با بابا تبت رو کنترل کردیم اما دیدیم تب کردی و برات یه نصفه شیاف گذاشتم و پاشویه ات کردم. عزیزم تو گلن واست عروسک سوتی هاتو گذاشتم که نترسی.
همش چک میکردم و آروم آروم تبت اومد پایین و بعد تو نمی خوابیدی و دیگه ساعت 5:30 همراه بابایی خوابیدیم. شانس آوردیم که عید قربان بود و تعطیل بودیم. ساعت 9صبح بیدار شدم و بهت شیر دادم و دیدم دوباره تب داری و از دفعه پیش تبت رفته بود بالاتر دیگه اینبار شیاف کامل برات گذاشتم و بردمت تو حموم و تو لگن آب ولرم کردم و با دوش دستی از گردن به پایین تو رو شستشو دادیم و تبت اومد پایین.
الان هم یه ذره تب داری به زور چند قطره استامینوفن دادیم بهت که امیدوارم امشب راحت بخوابی.
مامانی بیحالی و حوصله نداری و بهانه می گیری بمیرم مامانی.ایشاله زودی خوب بشی.