خنده ی تو در 37 روزگی
نیروانا جان دخترک ماهم
امشب یه خنده طولانی صدا دار برامون کردی البته تو خلسه و رویا بودی و کلی من و باباییت ذوق کردیم.
چند شبه دوباره برنامه خوابت بهم خورده و تا 5 صبح بیداری تو رو هم رو بالشت میذاریم گریه می کنی و دوست داری بغلت کنیم خیلی هم موافق کریر نیستی و کلا دوست داری تو بغل تکون بخوری. حالا از امروز تمرین کردم و رو پا تو رو خوابوندم.
دخترکم خیلی دوستت دارم روزها رو با تو می گذرونم هر چند همه ی وقتم برای تو میره اما دوست دارم. این از بی تجربگی منه.
دیشب تو نمی خوابیدی و بابایی خوابید و من و تو بیدار بودیم همه کاری کردم که بخوابی روی پا ، تکونت دادم بغلت کردم و ... اما نخوابیدی . بعد بالا اوری تو بردم اتاقت که لباست رو عوض کنم نور که اومد تو اتاقت رنگی رنگی های اتاقت برات جالب بود تو رو بردم رو تخت و زنبور موزیکالت رو گذاشتم جلو ت و موزیک می زد . تو با چشم دنبالش میکردی و می خندیدی دست و پا می زدی و کلی ذوق زده بودی.
عزیز دلم ازت فیلم گرفتم بعدا خواهی دید.
این روزهام فقط به فکر اینم که تو در آسایش باشی. همیشه خوب و سالم باش عزیزم.