اولین ماهگرد
هستی من نیروانا جان
یک ماه گذشت بودن ماکنار هم ، زندگی سه نفره مون و عشقمون در کنار هم .
نیروانای عزیزم یک ماه از وقتی که به این دنیا اومدی گذشت. و من خیلی خوشحالم که کنار تو هستم که تو مال منی هنوز هم وقتی نگاهت می کنم به خودم میگم یعنی این دختر تو هست ؟
خداوند نعمتش رو به ما تموم کرد و تو اومدی.
حس می کنم توی این چند روزه هوشیاریت زیاد شده باهات حرف می زنم گوش میدی و اگه حالت خوب باشه می خندی. کم کم حس می کنم پوشکت هم واست کوچیک شده و تو رشد کردی و توپولی شدی اما تا 2 ماهگی که بریم دکتر باید صبر کنم که ببینم وزن شما چقدره!
عزیزم چند روز پیش امتحان کردم و شیرم رو دوشیدم که ببینم شما شیر با شیشه میخوری و یا مثل پستونک ناز می کنی و دیدم قورت قورت خوردی . نوش جونت اینطوری من اگه کاری داشته باشم خیالم راحته که شما رو پیش خاله و یا مامان زهره بذارم.
عزیز دلبندم قد شما هم ماشاله بلند شده و اینو از سرهمی سایز صفر که برات گرفته بودم و دو بار بیشتر تنت نکردم دیدم. هزار ماشاله مامانی.
دیدن خوشبختیم که تو باشی برام لذت بخشه . برات سلامتی آرزو دارم.
اینجا ماهگرد تو هست واست گل سر زدم و تو بغل بابایی هستی.
گلی مثل تو پیدا نمیشه. قربون گل سرت.
کیک یک ماهیگت
خیلی شیطونی مامانی
نیروانا خوشمزه ی من و کیک خوشمزه اش
یه خوشمزه ی دیگه