چله ی نیروانا هم اومد و رفت.
دخترک ناز و زیبام الهی فدای این قد و قواره ات بشم. پنجشنبه هم گذشت و خاله مژگان تو رو برد حموم و با یه کاسه ی چهل کلید که برای فامیلای مامان زهره بوده و خیلی قدیمی و مقرب هست تو رو غسل دادیم.انشاله همه بدی ها از تو دور باشه و دختر نازم سلامت باشه.
اونروز من هم اومدم توی حموم و دیدم که خاله مژگان شما رو چطوری میشوره. و یاد گرفتم.
خانمی ماشاله هر روز داری بزرگ تر میشی و باهوش تر. عروسک موزیکالتو می خوای بگیری و صدای زنگشو دوست داری. گاهی شبها خیلی بیداری و گاهی متعادل میخوابی. اما حسابی بغلی شدی عزیزم و موقع خواب که باید بغلت کردم هیچی تو بیداری هم یک دقیقه روی زمین نمیخوابی.
عزیز دلم هنوز هم به تابلو ها و اطرافت توجه داری به تابلو میخندی وقتی می برمت تو اتاقت دوست داری دیشب دوباره بیخواب بودی تا 6 صبح بیدار بودی و من تو رو روی تختت خوابوندمو جشمت خورد به کیتی برچسب بالای تختت باهاش یه جورایی حرف میزدی و دست و پا تکون میدادی. عزیز دلم خانمی مهربون من ازت فیلم گرفتم تا بدونیم دخترم توی 40 روزگی حسابی هوشیار هست.
امروز هم مثل بیشتر روزها که خاله و مامان زهره میان خونمون اومدند و من شماره تنهایی بردم حموم یعنی لذت بخش ترین کار بود. شما مثل همیشه آروم بودی و سرت رو به سینه ی من چسبوندی.
خیلی با آرامش تو رو شستم و خیلی هم با من همکاری کردی چون اصلا تو حموم گریه نمیکنی بجاش وقتی می خواهیم پوشکت کنیم یا لباستو عوض کنیم گریه می کنی.
مامانی این روزها فقط دوست دارم واسه تو لباس بخرم که تو پرنسس من زیباترین دختر روی زمین باشی.
دیروز رفتم روی ترازو و خودم رو وزن کردم و بعد شما رو بغل کردم و رفتم روی ترازو و دیدم 4/5 کیلو اضافه شدم احتمالا شما 4/5 کیلو شدی.
گاهی حالت که خوب باشه با من حرف میزنی یعنی همون قان و قون می کنی و میخندی و من ازت فیلم میگیرم.
عزیز دلمی. این روزهام با عشق تو میگذره از خدا همیخوام همیشه تنت سلامت باشه گل دختر نازم.