دومین ماهگرد
نیروانای عزیزم نازدارکم دو ماه گذشت.
از عاشقی من و تو دو ماه گذشت و من و باباییت دومین ماهگردتو جشن گرفتیم. عزیزم خدا رو شکر میکنم که تو رو به من داد و تو سالم هستی و داری روزهای خوبی رو تجربه می کنی.
از خصوصیاتت بگم که کاملا منو می شناسی. وقتی گریه می کنی تا بغلت میکنم آروم میشی وقتی گریه می کنی و نق می زنی بهت میگم بیا بیا ممه داریم بدو دخترم بدو بهت ممه بدم و بغلت میکنم میذارم رو پام آروم میشی و منتظر ممه میشی.
اصلا دوست نداری شیشه بخوری و سعی می کنی تف کنی . منم نمی تونم همیشه تو رو همراه داشته باشم میخوام برم شیشه چیکو که مثل سینه مادر هست واست بخرم.
این روزها فقط دوست دارم واسه تو خرید کنم و هر چی دارم مال تو باشه.
هفته گذشته هم بمناسبت تولد دوست خاله مینا به رستوران اسپیو تو درکه رفتیم این دفعه تو همراه تر بودی و ما هم راحت تر تو رو نگهداری کردیم.
امروز صدای اَ رو تکرار کردی . همچنان باهام حرف میزنی و صدای ق رو تکرار میکنی.
اینجا بعد ار زستوران اسپیو هست.
چند شب پیش باهات حرف میزدم و تو هم اصوات رو تکرار میکردی و می خندیدی و ذوق میکردی و پاهاتو بهم می مالیدی.بعد خاله مژگان باهات حرف زد فقط نگاهش میکردی و فرق بین مامان و خاله رو می دونستی.
یکروز قبل از ماهگردت بردیمت آتلیه و تو توی ماشین خوابیدی و اونجا بیدار بودی. ایشاله عکسا خوب دربیاد.
حالا نوبت عکسهای ماهگردت.
و عکس هنری که وقتی من وتو خواب بودیم بابایی از ما گرفت.
همیشه سلامت باشی مامانی.