نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

حـــبه قـنــد

اولین رستوران نیروانا

1393/5/6 12:52
نویسنده : مامان حبه قند
718 بازدید
اشتراک گذاری

طلا خانمم سلام عزیز دلم حالا دیگه داری به 2 ماهگی نزدیک میشی واسه خودت خانومی شدی و کلی مهارت کسب کردی.

عزیز دلم هفته گذشته با خاله ها رفتیم رستوران ایتالیایی ژوانی . خوب شما تو ماشین خوابیدی و بعد من شیرتو دادم البته واست شیر هم دوشیده بودم و تا غذای ما رو بیارن شما آروم بودی و بعد دوست داشتی راه بری و خلاصه کلی ناآروم بودی بابایی گفت من نگهش میدارم شما شامتون رو بخورین اما بابایی روزه بود و من دلم نیومد و نگهت داشتم و بعد دادیم دست دوست خاله و شام خوردیم اما اصلا به من مزه نداد.

اینم بعد از رستوران که دیگه گل سرتو در اوردم.

تو رستوران هم آروم بودی طوریکه یه خانمی به به خانم دیگه اش گفت چقدر آرومه و بعد شما یه اومه سر دادی و ما کلی خندیدیم. چون کلا زود آروم میشی. اصلا هم با شیشه شیر نخوردی چون سیر بودی اما من کاری که خوشم نمیاد رو مجبور شدم انجام بدم یعنی به شما تو رستوران شیر دادم.

عزیز دلم وقتی با هم حموم میریم زل میزنی به من . نه می خندی و نه گریه می کنی ممه هم میخوام بهت بدم دهنت رو باز نمیکنی. اینقدر جدی می شی که آدم خنده اش می گیره. همچنان به لوستر و وسایل تزیینی علاقه داری. روی تختت که هستی ذوق میکنی و با عروسکا به زبون خودت حرف میزنی.

بزرگ شدی و من رو می شناسی و وقتی شاد هستی باهات حرف میزنم ذوق میکنی و دست و پاهاتو تکون میدی.

همچنان خواب شبهات تعریفی نداره. دوست داری بازی کنی عزیزم.

دیروز بردمت دکترت و چکاب بشی هراز ماشاله قدت :57 وزنت 5300 شده بود و خدا رو شکر وزن گرفته بودی. دکتر توپ بالای سرتو تکون داد و تو دنبالش کردی با چشم و براش گفتم چه کارهایی میکنی گفت مهارتهاش زیاده و بیشتر ازسنش هست.

هزار ماشاله مامانی گلم.

دخترم همین امروز یعنی ششم مرداد ماه تو آقوم آقوم گفتی عزیز دلم ماشاله اینا واسه سه ماهگی هست اما هزار ماشاله شما خیلی باهوشی. برات صدقه میذارم واسپند دود میکنم.

وقتی که داشتی دست خاله مژگان رو میخوری و دستش قرمز شد مامانی شما که شیر خورده بودی.

عزیز دلم اینجا داری زور میزنی که پی پی کنی اما کاملا آرامش داری جون دلمی.

وقتی اعصاب نداری و میخوای گریه رو شروع کنی اما بابایی کنارته.

این عکس هم که تازه تازه هست و دیشب ساعت 3 نیمه شب ازت گرفتم خوابت نمی اومد و با هم رفتیم تو اتاقت و کلی بازی کردیم و من دونه دونه گل سراتو سرت کردم و عکس انداختم تو هم با عروسکات حرف میزدی.

مادرم الهی تنت همیشه سالم باشه .دوستت دارم.

پسندها (2)

نظرات (5)

مهزاد مامان عرفان
6 مرداد 93 15:11
وای خدا این دخمل چقدر ماهه؟ منو برای عرفانم میخوامش/ عروسم میشی خوشگلی؟
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی مامانی شما لطف داری دخترمون داره درس میخونه فغلا
مامان الهام
7 مرداد 93 0:26
عزیز دلممم چه دخمله نازی زنده باشی عزیزم زیر سایه پدر و مادر
مامان حبه قند
پاسخ
فدای شما ممنونم عزیزم.
مهزاد مامان عرفان
7 مرداد 93 0:47
بابا پسرم با درس خوندنش مشکلی نداره.
مامان حبه قند
پاسخ
پس مبارکه.
مامان مهنا
7 مرداد 93 2:46
آفرين به اين دخملي كه مامانش رو اذيت نميكنه گل سراتم خيلي خوشگلن خانومي
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی مامانی مهربون.
الهه مامان ابوالفضل
13 مرداد 93 8:48
ماشالا خانومی شده برای خودش مردم رستورن میرن
مامان حبه قند
پاسخ
خواهر باید عادت کنه آخه تو خونه نشستن سخته.