اولین قلقلک بازی تو
دختر گل و نازم عزیز تر از جونم سلام
اینقدر ذوق زده ام که نمی دونم چطور بنویسم واسه اینکه شما دیروز اول بهمن 1392 اولین قلقلک رو سمت چپ دلم دادی. وای رو هوا هستم مامانی.
حالا برات تعریف می کنم دیروز که تو اداره داشتم نون و پنیر و خیار و گوجه به عنوان صبحانه میخوردم حس کردم سمت چپ زیر دلم یه چیزی لرزید اول خیال کردم ضربانم زیاد شده و این فقط یه حسه دوباره این اتفاق افتاد و برای بار سوم دیگه فهمیدم خودتی . دستمو گذاشتم رو دلم و گفتم نی نی نازم سلام دخترم ابراز وجودت مبارک عزیزم.
دیگه سر از پا نمی شناختم اینقدر حال و هوام عوض شده عزیزم من تو 20 هفته و 2 روز تو رو حس کردم و این خیلی واسه من خوشحالیه. حالا هم داری اون گوشه رو می لرزونی اینگار رفته رو ویبره. آخ که چقدر منتظر این لحظه بودم مامانی.
حالا از سه شب قبل بگم اینا رو دوست دارم می نویسم تا یادگاری واسه من و خودت باشه. عزیزم سه شب قبل وقتی بابایی اومد آمپول هپارین من رو زد دستم رفت رو سینه ام دیدم دستم خیس شد و یه ذره از شیرت اومده بود بیرون کلی با بابایی خندیدیم.
بابایی حسابی ذوق تو رو داره. میگه دخترم کار داره . باهاش چیکار دارین ؟ الهی فدای شما بشم که اینهمه خواهان داری. راستی نی نی نازم اینو بدون عاشقونه دوستت دارما.