هفده ماهگیت مبارک
نیرواناجونم دختر مهربون و دوست داشتنی من.
هفده ماهه شدی عزیزم.مبارک باشه.این روزا خیلی کارهای بامزه و جالب می کنی وقتی لباساتو عوض میکنم سریع میری جلو آیینه و دستتو به تنت میکشی و.میخندی. کلی میخندیم از این کارهات. و یا دیشب که اتو میکردم بهت گفتم داغه بعد خندیدی و گفتی جیز عزیزم شما این چیزا رو از کجا یاد گرفتی. عزیزترینم خیلی علاقه داری تو خیابون خودت راه بری وقتی بیای بیرون از خونه خودت میری و دستتو از ما جدا میکنی و.اگه بیاییم سمتت فرار میکنی و آخر سر میفتی زمین. عزیزم ساز بلز و حلقه هاتو دوست داری و.خیلی با حلحلقه ها سرگرم هستی.
حرفهای نامفهومی میزنی که میخوای چیزایی رو به مبفهمونی مثلا وقتی بهت چیزی میدیم میگی دس یعنی دستت درد نکنه و یا بهت چیزی میدیم میگی مس یعنی مرسی.هنوزم به آب میگی اوووم و خیلی با مزه اس رفتارات.
مثلا دیشب دیدم جلو دستشویی دراز کشیدی و یه قسمت باریک از پایین در دستشوییمون بازه و.تو داشتی از اونجا بابایی رو.دید میزدی.
این چه کاریه آخه؟
کاری که بلد شدی و دوست داری اینه که وقتی میاییم خونه در رو میبندی و خودت باز میکنی. دوباره ما در میزنیم دوباره در رو باز میکنی.
کلاسهای شنای ترم اولت این هفته تموم میشه و شما مهارت اینکه سینه هات رو.آب باشه و پاهاتو من صاف بگیرم و حرکت بدم رو آب و با کمک من رو آب بخوابی و.پا بزنی و خودت بری بالای سکو و شیرجه بزنی و یا اینکه تنها البته لبا کمک بازوبند رو آب راه بری و.دوچرخه بزنی.
جدیدا دیگه از آهنگ لالایی و رو.دستامون تکونت بدیم خبری نیست. میذارمت کنار خودم چشمامو میبندم و.تو هم میخوابی.
فعلا چیزی یادم نمیاد. اما فقط میتونم بگم دوستت دارم عزیز دلم.