پنجمین ماهگرد نیروانا
دختر نازم پنج ماهگیت مبارک.
بهترینم نیروانای خوشگلم پنج ماه از کنار هم بودنمون گذشت.حالا وقتایی میرسه که شما وقتی گریه میکنی من رو فقط میخوای و یا صدای ماماما ی تو طنین روح بخش خونمونه.
شب تاسوعا ماهگردت بود و به همین مناسبت ما جشن خاصی نگرفتیم.خاله مینا واست کیک درست کرد و با خاله مهدیه روشو تزیین کردن و بعد از سر کار اومدن.
خاله مژگان و شایان و مامان زهره و بابایی هم بودن ازت کلی عکس های خوشگل انداختیم و تو مثل هميشه خوشمزززززه بودی فقط کم خندیدی و همش تعجب کردی .
غذای کمکیتو میخوری اما بعضی وقتا که حوصله نداشته باشی باید با اسباب بازی سرتو گرم کنیم.
تقریبا چند روز هست خونه مامان زهره رفتن رو تمرین می کنیم.دو روز بهانه گرفتی.اما من به نتیجه رسیدم که اگه منو اونجا ببینی و خاطرت جمع بشه اونجام کمتر بهانه می گیری. روز سوم خوب بودی غذاتو خوردی و خوشحال بودی.
تو دختر نمونه ی منی.
خاله مینا تو رو گرفته و رفته اون پشت قایم شده!!!
آخراش دیگه خوشحال بودی و می خندیدی.
اینجا داری به قلبای روی شلوارت نگاه می کنی و می گیریشون.
قربون تو برم بزرگ شدی و محیط اطراف برات جذابه. و مثل همیشه عشق منی.
عزیزم عاشقانه دوستت دارم.