روزانه های ما
این روزها میگذره به مراقبت از تو ، شیر دادنت پوشک کردنت و کارهای ریز و درشتی که مربوط به تو میشه لابلاش هم یه نیمچه خوابی که من انجام میدم تا رفرش بشم. بعد از روز دهم مامان زهره رفت خونشون اما از عشق تو سر به بیابون نذاره خیلیه. اونقدر هلاک تو هست که یک روز در میون میاد و به تو سر میزنه و کلی هم کمک من میکنه. عزیزم همه هستی من روزها داره میگذره هر روز ازت عکس می ندازم تا یادگاری داشته باشیم. خیلی با مزه شدی دو روز پیش حس کردم وقتی میذارمت رو قنداق فرنگیت که شیرت بدم پاهات ازش میزنه بیرون و حس کردم شما قدتون بلند شده.
الهی فدای اون چشمات بشم که داره روشن میشه و فکر کنم یه چیزی تو مایه های رنگ چشم خودم هست. شما هر روز داری شیرین میشی وقتی دور لبتو دست میزنیم و صدای بوس درمیاریم می خندی و دست و پا میزنی. وقتی صدات میکنم نیروانا خانم طلا گوش میدی و این نشونه ی هوش تو هست عزیزم.
مامانی چند روزی هست که صبحها تو خواب بهخودت می پیچی نگرانت بودم شربت گریپ واترت رو هم بهت میدم اما خوب نمیشی و من نگرانت بودم و بعد شیر هم یا آروغ نمیزنی و یا دیر میزنی واسه همین خیلی شیر بر میگردونی و من نگرانت هستم عزیزکم.
دیروز ساعت 10 بهت شیر دادم و کنار هم خوابیدیم و دو ساعتی گذشت و من داشتم با مامانی تلفنی حرف میزدم و شما هم داشتی دست و پا میزدی تو جات. که یکدفعه دیدم از بینی شما پنیرک اومد بیرون و گوشی رو رها کردم اومدم سمت شما و تو نمی تونستی نفس بکشی از دهنت تف اومده بود بیرون و چشمات شده بود پر از اشک وای داشتم می مردم صدات کردم یا ابوالفضل گفتم به پشتت زدم اما اینگار تو راه بینیت پنیرک گیر کرده بود نمیدونی چقدر گریه کردم و چه به روز من گذشت مامانی هنوز هم گریه ام می گیره وقتی یادم می افته.
تا اینکه شما دو تا عطسه کردی و اون پنیرک ها اومد بیرون و گریه کردی مامانی من خیلی ترسیدم نیروانای من دلم خیلی ترسید خدا نکنه واسه شما اتفاقی بیفته. مامانی خیلی هول شده بود بعد از اون شیرت دادم و 2 ساعت کنارت نشستم و تو خوابیده بودی تا اتفاقی واست نیفته. خدا میدونه اگه اون لحظه کنارت نبودم چی میشد.
خدایا خودت حامی نی نی هامون باش.
بابایی اومد و بردیمت دکتر . خانم دکترت به ما گفت که دیگه سرتو رو بالش بذاریم و همچنان به پهلو باشی و برات قطره نوشت که از این حالت کولیکی در بیای.
عزیزکم نازدارکم خانم مهربون تو همیشه سالم باش. مامانی از دیروز سر شما روی بالش گذاشته . با این وجود امروز باز هم نفخ داشتی و دکتر گفت تا 4 ماهگی ادامه داره.
اما دکتز که رفتیم در 23 روزگی شما قد شما 54 سانت شده بود دور سرت هم اضافه شده بود ولی وزنت 3800 شده بود دکتر گفت : وزنت کمه باید بیشتر رشد میکردی .حالاقرار شد ماه اینده هم ببرمت چکاپ اگه کم وزن گرفته بودی کمکی واست بنویسه.
عزیز دلم روزهام با تو شب میشه واینو بدون من و بابایی عاشقتیم و تو نور چراغ خونمون هستی.