نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

حـــبه قـنــد

یک تا هفت روزگی نیروانا

1393/3/18 13:14
نویسنده : مامان حبه قند
531 بازدید
اشتراک گذاری

نیروانا گلی چشم بلبلی من سلام

مهربونم امروز یک هفته شد که شما پا به این دنیا گذاشتی . فدای روی ماهت بشم روزهای اول من همش خدا رو شکر میکردم و حس میکردم توی یه خواب شیرین هستم . اصلا باورم نمیشد که شما مال ما هستی و تو زندگی ما پا گذاشتی .

عزیز دلم خانوم طلا هزار ماشاله تو دختر صبور و آرومی هستی گریه نمیکنی و اصلا نق نقو نیستی و فقط شبا که میشه همش باید بهت شیر بدم و بعد باد گلو بگیرم و پوشکتو عوض کنیم و شما خواب از سرت میپره و دوباره پروژه تکرار میشه. یه مقدار کم خوابی اذیتم کرده. و گرنه اصلا شما دختر اذیت کاری نیستی.

مامانی شما رو روز سوم خاله مژگان برد حموم الهی فدای شما بشم هیچی نگفتی و از آب خوشت می اومد بعد وقتی از حموم اومدی نمی خوابیدی اما اصلا حس و حال نداشتی با ارامش منو نگاه می کردی و حتی نمی تونستی شیر بخوری اینگار خودت خودتو شسته بودی.

روز پنجم هم ناف شما افتاد و ایشاله به میمنت و شادی باشه واست نگهش داشتم و توی یه پکیج که تمام اولین های شما هست میذارمش.

عزیزم شما رو روز سوم بردیم دکتر اطفال و گفت یک مقدار زرد هستی و باید چند روز صبر کنیم و تا اینکه دیروز بردیم آزمایش غربالگری  اینجا به دکتر اطفال نشونت دادیم و گفت باید آزمایش بدی الهی بمیرم شما رو بردیم آزمایشگاه از یه دستت نتونستند خون بگیرن و شما گریه کردی و بعد میخواستی مثل همیشه یقه بلوزتو بخوری بهت شیر دادم و آروم شدی. من و مامان زهره هم گریه کردیم یه بغض گنده تو گلوم بود.

اصلا از سینه سمت راستم شیر نمیخوردی یعنی من پوزیشنش رو بلد نبودم و خدا رو شکر دو روز هست که شیر میخوری و سینه ام سبک شده.

مامانی رونق زندگی ما شدی هر روز خاله ها میان اینجا به عشق تو میگن مثل فرشته هایی که البته هستی. میگن دلمون واسش تنگ میشه. کلی عاشقتم نیروانای مهربونم.

7 روز زندگیت گذشت اینو بدون منو بابایی عاشقانه دوستت داریم یه لبخند تو رو با دنیا عوض نمیکنیم.

اینجا عمو و زن عمو می خواستن بیان خونمو لباس قرمزتو پوشیدی.

روز سوم تولد تو میخواستی بری دکتر اطفال

 

 

پسندها (5)

نظرات (16)

مامان خانومی
18 خرداد 93 13:55
عزیز دلمممم... هزار ماشالله... خدا برات حفظش کنه. هزار ماشالله
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی عزیزم لطف داری .متشکرم.
مامان طاها
18 خرداد 93 18:59
سلام من به تازگي افتخار آشنايي با وبلاگ شمارو دارم با اجازه لينك كردم من يه گل پسر 5 سال و4 ماهه دارم به نام طاها اگه دوست داشتيد به وبلاگ ما سر بزنيد قدم دختر گلتونو تبريك ميگم خيلي عسل اميدوارم هميشه شادو سالم باشه وخانم... راستي من روانشناسم توصيه ميكنم براي دختر گلت خيلي كتاب بخون زودتر هوشيار ميشه ...
مامان حبه قند
پاسخ
متشکرم عزیزم حتما به وبلاگتون میام. چه جالب منم روانشناسی خوندم.
مامان الوچه
18 خرداد 93 19:30
هزار ماشالله چقدر ماهه این خانوم خانوما خدا زیر سایتون حفظش کنه ایشالله
مامان حبه قند
پاسخ
فدای شما بشم ممنونم.
مامان الهام
19 خرداد 93 0:45
ناززززززززززززی چه جیگریه این دختر راستی عزیزم چند کیلو بود موقع تولد؟؟؟
مامان حبه قند
پاسخ
خاطرات زایمان رو بعدا می نویسم 3500 بود.
maman elaheh
19 خرداد 93 9:50
ای جونم چه دختر نازی خدا حفظش کنه با افتخار لینک شدید
مامان حبه قند
پاسخ
ممنونم به شما سر خواهم زد.
مامان نی نی کوچولو
19 خرداد 93 10:13
ماشاالله هزار ماشاالله دختر گلمون خانمی شده واسه خودش.چه لباس های خوشگلی داری عسلیآخی جانم چه بامزه میخندهافتادن نافت هم مبارکت باشه خانم طلاآره خانمی کاره خوبی میکنی هر دوتا سینه هاتو بده بهش.من خیلی اشتباه کردم الان طاها فقط سینه ی سمت چپ منو میخوره،اصلا خودم هم یه جورایی با اون سینه ام راحتم.بیتابی هاش هم نگران نباش خوب میشه.طاها 2 ماه تمام شب و روز گریه میکرد و به خودش میپیچید.ولب بعد 2 ماه شبها خوابید و دیگه الان خدا را شکر نفخ نداره.اکثر بچه ها اینجوریند.خاله جون ،نیروانای آروم خاله کلی برات بوس های خوشمزه میفرستم ناناز خاله دوستت دارم
مامان حبه قند
پاسخ
ا چه بد که از یک سینه شیر میخوره الان اون سینه ات شیر نداره؟ گلم پس امیدی هست شبا بخوابم؟
مامان طاها
19 خرداد 93 10:51
شما تهران زندگی می کنید؟ شما چه شاخه ای ازروانشناسی خوندید؟ شاغل نیستید؟ ببخشید کنجکاوی منو...
مامان حبه قند
پاسخ
آره عزیزم تهران هستم. روانشناسی کودک خوندم . شاغل هم هستم اما تو این زمینه کار نمی کنم.چطور مگه؟
مامان علی کوچولو
19 خرداد 93 12:41
ماشالله به این دخمل ناز و خنده رو ,خدا براتون حفظش کنه انشالله
مامان حبه قند
پاسخ
ممنونم مامانی مهربونم.
مامان نغمه
19 خرداد 93 15:28
ای جونم نیروانای خاله... چه شکل خودته گل دخترت عزیزم... خدا حفظش کنه...
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی عزیزم.
مامان عرفان
20 خرداد 93 9:33
الله الله چه نازه این جیگر.بوس بوس بوس
مامان حبه قند
پاسخ
ممنونم.
مامان مهنا
20 خرداد 93 18:37
عزيزم چقدر نازه خدا حفظش كنه دخمل منم خيلي ارومه اصلا اذيتم نميكنه
مامان حبه قند
پاسخ
ای جانم خاله قربونش بره.
مامان راضی
20 خرداد 93 23:39
ماشالااااااااااااااااااا به نیروانای گلم . چه ناز شده دخملی خدا حفظش کنه از طرف من ببوسش
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی مامانی راضی متشکرم.
مادر
21 خرداد 93 12:09
عزززیییزم حالا دخترمون مو داره یا نه قربونش برم واقعا فرشته ست خدا حفظش کنه آره داره موهاش هم مشکیه/ فدات بشم.
یاسمن
23 خرداد 93 13:09
ای جون دلم خدا نگهش داره مثل فرشته هاست خوشحالم که اون روزای سخت وگذروندی من روز زایمانت کلی واسه جفتتون دعا خوندم به محض اینکه عکشم دیدم اسپند دود کردم خدا نگهش داره
مامان حبه قند
پاسخ
وای مرسی عزیزم تو چقدر مهربونی و لطف داری.
نگار
25 خرداد 93 20:19
مبارکت باشه عزیزم ماشالا خدا حفظش کنه
مامان حبه قند
پاسخ
لطف داری.
مامان مائده
15 تیر 93 17:04
قدمت رو به اين دنيا تبريك ميگم
مامان حبه قند
پاسخ
ممنونم مامان مائده مهربون دلم واست تنگ شده بود.