نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

حـــبه قـنــد

نیروانا وسرماخوردگی

1393/12/25 10:07
نویسنده : مامان حبه قند
1,478 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامانی . الهی من بمیرم که شما رو مریض کردم. تقریبا هفته گذشته سرماخوردگی سختی گرفتم و با اینکه سعی کردم شما از من دور باشی اما روز دوم سرماخوردگیم دیدم شما سرفه میکنی و بیحالی و دیدم سریع تب کردی . شب سختی بود به بابایی گفتم بخوابه و برات شیاف گذاشتم چون دوباره تمام قطره استامینوفن ها رو  بالا آوردی. عزیز مامان بیحال بودی و فقط تو بغلم میذاشتمت تو رختخوابت گریه میکردی خانوم مامانی روی سینم میخوابوندمت.تا 5 صبح بیدار بودم که دادمت دست بابایی که تو نموندی پیش بابا و باز هم اومدی تو بغل من .

صبحش همچنان تب داشتی و بالا تر میرفت همراه بابایی بردیمت دکتر و خاله دکتر گفت هنوز عفونت نکرده گلوت. شما همچنان بیحال بودی و تب داشتی عزیز مامان از بغل من بیرون نمی اومدی بیقرار بودی . مامانی سه روز غذا نخورد و همش نگران تو بود روز دوم شربت آموکسیتو بهت دادم تا تبت قطع شد.همون روز خاله دکتر گفت 150 گرم وزن کم کردی سری لپای کوچولت آب شد.

چشمات بیحال بود عزیزم دیگه جونی نداشتی و نمی تونستی جیغ بزنی و شیطونی کنی . دو روز بعد سرفه هات شروع شد و از دیروز هم آبریزش بینی پیدا کردی. خدا کنه زودی خوب بشی نگرانتم مامانی.

عشق مامانی خودت کاملا میری تو اتاقت و در کشو هاتو باز می کنی میترسم دستت بره لای کشو. عزیز مامانی وقتی شب باشه و اتاقت تاریک باشه فقط میری جلو در اتاق و نمیری توی اتاق.

میز تی وی هم کشوهاشو باز میکنی و میخوای بری سمت در ورودی خونه. میای نزدیک آشپزخونه و هنوز نمی تونی از سنگش بالا بری. میری کنار بخاری و بهت میگم اوووف و بخاری روشن و گرم بود اما دستو نمی سوزوند کنارت نشستم ودستتو زدی به بخاری و وقتی دیدی داغه پشت دستتو می مالیدی به بخاری

قربون خیره سریت بشم من. روی زانوهات می ایستی. عاشق کیف من و محتویات داخلش هستی.

چهار دست و پا میای سمت من و به پاهام که رسیدی دستتو میاری بالا که بغلت کنم.

الهی فدات بشم من.

مامانی عزیزم داره سال نو میشه این اولین عیدی هست که پیش ما هستی. خیلی میخوامت مامانی.

شیرم که نگم بهتره . خیلی کم میخوری و تقریبا شیرم داره خشک میشه و خیلی ناراحتم دکتر گفت شیر پاستوریزه بدم که اونم نمیخوری. مامانی تو عید پیش هم هستیم عزیزکم.

خیلی دوستت دارم.

یکی از مدلهای خوابیدنت.

شبی که تب کردی اینطوری تو بغلم خوابیده بودی.

یکی از روزهایی که مریض و مظلوم بودی

چشمات گود رفته مامانی

وقتی غذا میخوری این ژستو می گیری.

وقتی با این بازی میکنی فکر میکنی لیوان آب . میخوری.قربون تخیلت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامی حنان(وبلاگ روچک)
4 فروردین 94 21:49
سلام به روی ماه نیروانای عزیزخاله.عیدت مبارک خاله جون.صدسال به این سالهاکنارمامان وبابا همیشه سلامت باشی.الهی که هیچ وقت مریض نشی. قربونت برم خاله که مظلوم خوابیدی
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی خاله دخترمون سخت مریض شد و.تب کرد.
مادر
5 فروردین 94 10:48
الهی بگردم این جوجه چرا مریض شده قربونش برم اره تو اون عکسه قشنگ زیر چشماش گود شده ای جانم انشاله که الان خوبه خوب شده باشه بعد برا شیر باید چکار کنی اگه شیر خشک هم نخوره پاستریزه هم نخوره تکلیف چیه؟ با لیوان چی نمیخوره؟
مامان حبه قند
پاسخ
فعلا که تو روز سرلاک میدم و شیر موز که جبران بشه.باید تمرین کنیم. مرسی مامانی که اینهمه خوب و.مهربونی. دوستت داریم.
مامان علی کوچولو
16 فروردین 94 13:09
عزیزم ,انشالله که زود زود خوب بشی ,
مامان حبه قند
پاسخ
ممنونم.