نیروانا و عید نوروز 94
همه هستی و زندگی مامانی عیدت مبارک.
اولین بهار زندگیت مبارک باشه گل مامان و انشاله سالهای طولانی بهار رو ببینی گلم.
خانومی ماشاله مهارتهای زیادی بدست آوردی . اینکه دنبال من راه میفتی. با بابایی بازی می کنی و دنبالت میکنه و تو چهار دست و پا تند میری که به من برسی و من نجاتت بدم.به اتاقا سرک میکشی و تا امروز نمی تونستی بیای تو آشپزخونه و خودم یادت دادم که پاتو بلند کنی حالا دیگه کار واسه خودم درست کردم.
عشق مامانی . میری کنار بخاری و بهت میگیم اووف دست نه. اونوقت به ما میخندی و حواسمونو پرت می کنی و روتو به ما میکنی و دستتو از پشت یواشکی به بخاری می رسونی.
الهی فدات شم. ماما میگی و روی زانو هات می ایستی و هر چی روی مبل باشه دست میزنی.
ماهیهای عید رو با دقت نگاه میکردی. این روزهایی که پیش هم هستیم خیلی به من وابسته شدی. رفتیم برات شیر خشک ببلاک حریدیم اما اصلا لب نزدی شیر خودم هم داره خشک میشه.
گل قشنگم گل سر سبد عید دیدنی ها بودی . خاله مینا و خاله مژگان واست یه خرگوش طلا خریدن.
میای سمت میز مبل که به آجیلا دست بزنی .
کلی کارهای زیادی بلدی که اگه یادم بیاد می نویسم.
دو تا دندون خرگوشی بالا هم نیش زده و حالا دیگه داری 4 تا مروارید در میاری.
همیشه عاشقت هستم مامانی.
دخترک چشم دکمه ای من عیدت مبارک.