نهمین ماهگرد
سلام مامانی عشق خوشمزه ی من
نهمین ماهگردت مبارک.
عشق عزیزم یک روز قبل از ماهگردت رفتیم پیش خاله دکتر و وزن شما :9 کیلو قد: 74 دور سر 43.7 بود دیگه روی ترازوی خانم دکتر نشستی و می تونی بشینی البته گاهی یه وری میری که خودت با دستت کنترل می کنی . روی سرامیک لیز میخوری و میری به سمت عقب. گاهی دستتو میگیری به جایی مثلا بخاری خاموش و یا رورویک و یا مبل و روی دو زانو میشینی . همه ی کارهاتو با هم انجام میدی.
خیلی دوست داری به سمت اتاقت بری و میز تی وی رو فتح کردی.
امروز وقتی بغلت کردم پستونکتو درآوردی و گذاشتی تو دهن من قربون دست و دلبازیت برم مامان جونی.
ماهگردت خونه ی مامان زهره برگزار شد همراه بابایی کیک خریدیم و رفتیم اونجا و همگی اونجا بودیم خاله مژگان و شایانم بودند. خیلی خوب بود و تو خیلی خندیدی و کلی عکس انداختیم.
وقتی رفتیم خونه ی دوستم خاله فاطمه نی نیشون رو می خواستی چنگ بزنی مگه شما گربه ای . وقتی که نی نی رو بغلت کردم شما هم میخواستی بیای تو بغلم.
بابا و مَ مَ رو تکرار می کنی و هر روز صبح که بیدار میشی به مامان زهره میگی هَ الهی فدات بشم.
همچنان عاشق بخاری هستی و چهار دست و پا میری سمتش و من بهت میگم نیروانا اونوقت تو قدماتو تند تر می کنی. عزیز مامان عید نزدیکه این اولین عید تو هست. خدا همیشه حافظت باشه.
حالا بریم سراغ عکسا