روزهای ما و خنده های نیروانا
میدونی اسمتو گذاشتم دوست من . چون یه رابطه دیگه هم بین ما بوجود اومده اونم دوستی بین ماست. امروز اومدم از روزایی بنویسم که پرم از حس خوب با تو بودنم.
عزیزم مامانی مهربون حالا دیگه از مرحله نوزادی اومدی بیرون حالا دیگه وقتی باهات حرف می زنم گوش میکنی و میخوای یه جورایی جواب بدی . چند دفعه هست که خنده های صدادار انجام میدی و من کلی ذوق می کنم.
عزیز دل مامانی بزرگ شدی و خدا نعمتش رو بر ما تمام کرد.
ماه رمضان شروع شد پارسال این موقع در تکاپوی داشتن تو بودیم و خدا رو شکر امسال کنار ما هستی. چقدر لذت بخشه.
روزامون رو با هم می گذرونیم و من فقط میخوام تو رشد کنی. وقتی میخوام لباست رو عوض کنم دوست نداری و اعصابت خرد میشه و گریه می کنی بابایی ازت فیلم گرفته. وقتی شربت مولتی ویتامین بهت میدیم ملچ مولوج میکنیم باز هم ازش فیلم داریم.
عزیز دلم نازنین من دوستت دارم. دختر نازنینم.