نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

حـــبه قـنــد

نیروانا واضطراب جدایی

1393/8/20 2:20
نویسنده : مامان حبه قند
573 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی گلم کم کم به سر کار رفتن من نزدیک میشیم و هر چی تلاش کردیم موفق نشدیم مرخصی بدون حقوق بگیریم.و باید آذر برم سر کار. از هفته پیش که تو رو بردم خونه مامان زهره اما بعدش مامان زهره سرما خورد و یه هفته ای تو رو ندید.حالا از دیروز تو رو بردم و با بابایی رفتیم دنبال کاری که مامان زهره زنگ زد که بدو بیا و من صدای جیغای شما رو شنیدم شما از بس گریه کرده بودی چشمات بسته بود و گوله گوله اشک ریخته بودی و مدام عمه عمه یا همون ماما ماما میکردی بمیرم برات که بغلت کردم منو بو کردی و ممه خوردی من گریه میکردم و خاله مینا هم از سرکارش زنگ زده بود خونه و صدای گریه شما رو شنیده بود و سراسیمه اومد خونه حالا من گریه بکن خاله مینا گریه بکن.شما ممه خوردی و یه نگاه به مامان زهره میکردی و میخندیدی.

 

نگو مامان زهره هم چقدر گریه کرده بود.حتما وقتی که اینا رو میخونی میگی خوب نمیرفتی سر کار مامانی؟؟؟ 

مامانی من از خدامه حاضرم از 9 سال سابقه ام بگذرم  اما واقعا با یه حقوق نمی تونیم آینده خوبی برات بسازیم و خرج و مخارج گرونه و خیلی چیزای دیگه که واقعا نمیشه گفت. مامانی این 5 ماه خورده ای واقعا من جایی تنها نرفتم جز دو دفعه شام رفتم نزدیک خونمون که دیدم اصلا بدون تو مزه نمیده. نه استخری نه گشت و گذاری هر جا رفتم تو باهام بودی چون شیر من رو میخوردی.

امروز روز دومی بود که خونه مامان زهره رفتیم سوار ماشین شدیم و موقع رانندگی یه کمی نق زدی اما رفتیم و بهت شیر دادم و رفتم تو اتاق خاله ها و شما فقط 40 دقیقه دوام آوردی عمه عمه کردی و شروع کردی گریه اومدم و به شما شیر دادم.

واقعا مستاصل شدم نمیدونم چه رفتاری درسته چه رفتاری نادرست.امروز زنگ زدم یکی از استادمون اما برنداشت که در این باره باهاش مشورت کنم.

خانوم طلا از خدا میخوام زودتر طی بشه این مشکل که نه تو غصه بخوری نه من و نه مامان زهره اذیت بشه.عزیزترینم خدا کنه شیشه شیرت رو بخوری و عادت کنی.

بریم سراغ عکس بازی

مامانی میخواست بره با دوستاش کافی شاپ شما رو هم بردیم و با بابایی تو ماشین بودی البته خوابیدی. ماهم شما رو آماده کردیم و قبلش عکس انداختیم ازت.

شما از روش چرخ زدن استفاده می کنی به جای چهار دست و پا برمیگردی چرخ میزنی برمیگردی چرخ میزنی و تا ته پذیرایی میری.

اول اینطوری هستی!!

بعد اینطوری شدی!!

بعد اینطوری شدی !!!

یه وقتایی هم که اینطوری میشی و به من نگاه می کنی و میخندی و عاشقترم می کنی.

این هم پروژه پا خوردن که در هر شرایطی عاشقشی.

و وقتی که ساعت 2:30 نیمه شبه و شما در رختخواب با چراغ خاموش خوشحال و شاد هستی و مامانی ازت عکس میندازه همون دقیقه میذاره تو اینستاگرام.

خیلی ماهی . شیطونکم.

 

 

پسندها (4)

نظرات (13)

افسون
25 آبان 93 5:27
سلام عزیزم . ماشالله . خدا این حبه قند خوشگلتو واست حفظ کنه .
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی افسون جون خدا روشا جونم حفظ کنه.
مهزاد مامان عرفان
25 آبان 93 9:56
افرين دختركم عروسكم عسلكم. بوووووووووووووووووووووس
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی.خاله بهش بگو شیشه هم بخوره
maman elaheh
26 آبان 93 9:16
سرکار رفتن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من یک ماه آخر حاملگی اتفاقی افتاد نمیتونستم برم به خاطر همین 5 ماهگی ابوالفضل رفتم اداره به خاطر اینکه ابوالفضل به هیچ وجه شیشه شیر و نمیگرفت یکی دو روز اول خیلی گریه کرد تصمیم گرفتیم روزی یک یا دوبار با یه آژانس که باهاش قرارداد بستیم مامانم ابوالفضل بیاره اداره من بیام پایین بهش شیر بدم . خیلی کمک حال بود بعد از دو ماه عادت کرد دیگه نیاوردند. صبح هم جوری برنامه ریزی میکردم که 6 صبح تا 7 مدام بهش شیر میدام که تا ساعت 10 بمونه بعد مامان ساعت 10 میاوردش قسمت بدش این بود که من وقنی پیاده میشدم سرش می چرخوند که ببینه من کدوم طرفی میرم یادم میاد چشام اشک میفته لعنت به این زندگی ....
مامان حبه قند
پاسخ
من نرم اداره به صرف تره بخاطر اینکه رفت و برگشت آژانس 38 تومنه.راه اداره دوره.اصلا فکر این مسئله هم آزارم میده.بچه ها کاملا میفهمن.
maman elaheh
26 آبان 93 9:17
قربون اون چشمای قشنگش برممممممممممممممممممم
مامان حبه قند
پاسخ
فدای مامان الههههه
مامان علی کوچولو
26 آبان 93 9:18
خیلی بده که مجبوری تنهاش بذاری .کاش زودتر اقدام میکردی برای تنها گذاشتنش تا الان عادت کرده بود .انشالله که زود عادت میکنه ،شماام غصه نخور عزیزم ،راستی لباسش خیلی خوشمل نیروانا جونی
مامان حبه قند
پاسخ
فکر میکردم با مرخصی نه ماهه ام موافقت می کنن.مرسی خودم هم این تیپشو دوست دارم.
مامان محدثه
26 آبان 93 10:36
حبه قند خوجلم پیش مامان زهره واستا و به مامان استرس وارد نکن. عزیزم انشاالله عادت میکنه غصه نخور
مامان حبه قند
پاسخ
مامانی واسمون دعا کن.
مامان صدیقه
26 آبان 93 12:40
سلام عزیزم.ماشاله چه دختر نازی دارین.با اجازه لینکتون کردم.
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی مامان صدیقه.انشاله خدا حافظ تمام بچه ها باشه.
مامان آینده
26 آبان 93 18:14
سلام.ممنونم از حضورتون. دختر ماهی دارین. خدا براتون حفظش کنه.
مامان حبه قند
پاسخ
سلام گلم ممنونم شاد باشید.
مينا مامان اميرعلي
26 آبان 93 19:05
خوب عزيزم اينجوريه ديگه............ منم بعد هزار راه امتحان كردن آخرش به اين روش رسيديم... تو سن بدي هستن اين بچهامون...دوست دارن همش پيشمون باشن
مامان حبه قند
پاسخ
اصلا دوری ازشون تصورش هم سخته.
مامان نی نی کوچولو
27 آبان 93 23:07
سلام خاله جون آخی الهی خاله بگرده دورت عزیزم چه مظلوم افتادی تو عکس هاتوایییییییییییییی چه بامزه شدی وقتی چرخ میزنیعزیزم آره دیگه خانمی کار دیگه ای نمیشه کرد.مطمعنم نیروانای قشنگم خیلی زود با این موضوع کنار میاد و درکش میکنه.دختر نیست مگه حتما مامان جونشو میفهمه.انشاالله که موفق باشیننیروانا جونم دوستت دارم
مامان حبه قند
پاسخ
خاله امیدوارم دخترم با شرایط وفق پیدا کنه.
ava
1 آذر 93 13:31
واای دیگه طاغت ندارم مامانش از طرف من گازش بگیر این نیروانا گلی رو تموم دندونام قلقلک میکنه اوووووومممممم
مامان حبه قند
پاسخ
ما گازش میگیریم اما گاز یواش.
مامانی
2 آذر 93 0:07
هزارماشالله خیلی نااااااااااااااااااازی خاله جونی مامانیش با اجازه لینک کردم
مامان حبه قند
پاسخ
ممنونم مامانی مهربون
عاطفه و بهزاد
16 آذر 93 7:55
خيلي عكساي قشنگي بود خوشحالم از آشناييتون لينك شديد
مامان حبه قند
پاسخ
ممنونم عزیزم بهتون سر میزنم.