اولین دندان نیروانا
هزار هزار تا خوشحالم مامانی امروز اولین دندونت در اومد.
امروز خونه مامان زهره بودیم که دست کشیده بود به لثه ات و دیده بود که سمت چپت یه ذره تیزه.
الهی مامانی فدات بشه کلی خوشحالی کردم و رفتم دستمو شستم و اومدم خودم چک کردم و دیدم بله یه مروارید تیز در اومده. یه بابایی پیام دادم که مژدگونی بده یه خبر خوش. اونم گفت : چیه . گفتم نیروانا دندونش دراومده.
الهییییی مامانی همیشه دندونات سالم باشه. امروز 27/8/92 شما در 5 ماه 16 روزگی دندون نازت در اومده.
خدا رو شکر بابت همه داشته هاش و یکی از نعمتاش اونم تو بهترین.
بابایی هم شیرینی خرید و اومد خونه مامان زهره. زنگ زدیم به خاله مهدیه هم گفتیم اونم با جعبه شیرینی اومد هزار ماشاله مامانی. کلی ذوق دارم بخاطر دندونت.
دوستت داریم من و بابایی.
از اینکه مردا رو با سکوت نگاه می کنی خیلی خوشم میاد. شوهر خاله که همیشه باهاش دوست بودی و چند روز ندیدی لبهاتو جمع می کردی که نخندی اون رفت سمت آشپزخونه و تو سرتو بردی بالا که ببینی کجا میره. و بابای من که هنوز هم باهاش ارتباط برقرار نکردی و وقتی باهات حرف میزنه هیچی نمیگی و یه طرف دیگه رو نگاه می کنی. میام میخورمتا.
الان باید برم چون تو داری بهانه می گیری که بخوابی.