لبخند تو صدای زندگی منه
دختر نازم امروز پشتم به تی وی بود و برات روشن کردم و بغلت کردم و سرتو گذاشتم روی شونه ام اسپیکر تی وی به کار افتاد و گفت جعبه بازی باب اسفنجی شما یک دفعه سرتو از روی شونه ام برداشتی و خیره شدی به تی وی.وقتی بغلت میکنم میای سمت صورتم تا منو بخوری.برای خوابای نیمروزیت همش باید رو پام باشی و تا آخر خوابت هر وقت بذارمت زمین بیدار میشی.
چند وقته که وقتی شیر میخوری خوابت میگیره منم صبر میکنم بعد تو رو روی پاهام میذارم و شما بیدار میشی.جدیدا حتی وقت نمیکنم که لباساتو بریزم تو مینی واشر بابایی که میاد این کارهامو انجام میدم.فقط دلت بازی میخواد.خرگوشی بوق بوقیت رو واست آوردم اما بهش بی توجه بودی چند روز بعد بهش میخندیدی.
امروز با هم فیلمای نوزادیتو دیدیم وای چقدر کوچولو بودی چه حرکاتت آروم بوده.خودت هم بهش میخندیدی و ذوق میکردی.وقتی گریه ات اومد نا آرومی کردی و گریه ات گرفت.
سعی می کنیم همه چیز رو واست مهیا کنیم.واسه خاطر همین من اصلا نمیذارم شما گریه کنی و همش پیشتم.نمیدونم یه وقت لوس نشی.
خواب بعداز ظهر که نداری معمولا خواب خرگوشی می کنی.اولین خنده صدادارت رو 18 شهریور انجام دادی یعنی 3 ماه و 7 روزت بود عزیزم. بابایی بهت گفت : ای کلک و ای کلک و تو بلند می خندیدی و جیغ میزدی.
جدیدا وقتی پتو میندازم روت میکشی رو سرت و بازی میکنی.
چند وثت پیش باهات تمرین کردم که سرتو بالا بگیری اما بلد نبودی و هنوز جون نداشت هی سرت می اومد پایین و بالشت رو میخوردی.
امروز با هم برای بار دوم رفتیم پارک کنار خونه اون دفعه بغلت کردم و بردمت که پشتم درد گرفت این دفعه با کالسکه رفتیم که یه خورده که راه رفتیم تو خوابت گرفت و رفتی تو چرت زدن. بعد از 15 دقیقه هم بیدار شدی و نی نی ها رو دیدیم و اومدیم خونه.
می نشینم و تو روی دلم می ایستی و به من می خندی و حدود نیم ثانیه می ایستی و تعادل می گیری. کلی با هم بازی می کنیم.
عشقمی دوست دارم همش کنار تو باشم دخترک ناز و زیبای من.