نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

حـــبه قـنــد

لبخند تو صدای زندگی منه

1393/6/16 15:33
نویسنده : مامان حبه قند
1,318 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم امروز پشتم به تی وی بود و برات روشن کردم و بغلت کردم و سرتو گذاشتم روی شونه ام اسپیکر تی وی به کار افتاد و گفت جعبه بازی باب اسفنجی شما یک دفعه سرتو از روی شونه ام برداشتی و خیره شدی به تی وی.وقتی بغلت میکنم میای سمت صورتم تا منو بخوری.برای خوابای نیمروزیت همش باید رو پام باشی و تا آخر خوابت هر وقت بذارمت زمین بیدار میشی.

چند وقته که وقتی شیر میخوری خوابت میگیره منم صبر میکنم بعد تو رو روی پاهام میذارم و شما بیدار میشی.جدیدا حتی وقت نمیکنم که لباساتو بریزم تو مینی واشر بابایی که میاد این کارهامو انجام میدم.فقط دلت بازی میخواد.خرگوشی بوق بوقیت رو واست آوردم اما بهش بی توجه بودی چند روز بعد بهش میخندیدی.

امروز با هم فیلمای نوزادیتو دیدیم وای چقدر کوچولو بودی چه حرکاتت آروم بوده.خودت هم بهش میخندیدی و ذوق میکردی.وقتی گریه ات اومد نا آرومی کردی و گریه ات گرفت.

سعی می کنیم همه چیز رو واست مهیا کنیم.واسه خاطر همین من اصلا نمیذارم شما گریه کنی و همش پیشتم.نمیدونم یه وقت لوس نشی.

خواب بعداز ظهر که نداری معمولا خواب خرگوشی می کنی.اولین خنده صدادارت رو 18 شهریور انجام دادی یعنی 3 ماه و 7 روزت بود عزیزم. بابایی بهت گفت : ای کلک  و ای کلک و تو بلند می خندیدی و جیغ میزدی.

جدیدا وقتی پتو میندازم روت میکشی رو سرت و بازی میکنی.

چند وثت پیش باهات تمرین کردم که سرتو بالا بگیری اما بلد نبودی و هنوز جون نداشت هی سرت می اومد پایین و بالشت رو میخوردی.

امروز با هم برای بار دوم رفتیم پارک کنار خونه اون دفعه بغلت کردم و بردمت که پشتم درد گرفت این دفعه با کالسکه رفتیم که یه خورده که راه رفتیم تو خوابت گرفت و رفتی تو چرت زدن. بعد از 15 دقیقه هم بیدار شدی و نی نی ها رو دیدیم و اومدیم خونه.

می نشینم و تو روی دلم می ایستی و به من می خندی و حدود نیم ثانیه می ایستی و تعادل می گیری. کلی با هم بازی می کنیم.

عشقمی دوست دارم همش کنار تو باشم دخترک ناز و زیبای من.

 

 

پسندها (1)

نظرات (10)

مامان مهرسا
19 شهریور 93 22:33
سلام نیروانا جون چه بزرگ شدی ماشاا... خاله قربونت بره خانم خانوما چقدرخوشگل شدی جیگر خانم
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی خاله مریم.لطف کن وب مهرسا رو بنویس
مامان نی نی کوچولو
21 شهریور 93 21:24
سلام به خانم کوچولوی خودمای وروجک مامانی را اذییت میکنی ،نمیزاری به کارهاش برسهحالا دیدی خانمی بچه ها چه علاقه ای به دیدن tv دارنمن هم دلم نمیخواست طاها را زود بزارم ولی با نگاه کردنش به tv من هم یخورده به کارهام میرسیدم... حالا اون هم مدتیه ،بعد از مدتی ولش میکنه و همش دنبال کنجکاویاش میره.مثل الان طاها.که انشاالله تو پست 8 ماهگیش مینویسم.... الهی خاله قربونت بره که انقدر ناز شدی جوجو.خداوند حفظش کنه خانمی براتون.ماشااالله خیلی دختر دوست داشتنیههمینه دیگه خانمی بچه ها تا بیان بزرگ بشن ما پیر میشیم.الان به خدا هیچ نمیدونم طاها کی 8 ماهش شد.روزها انقدر زود میگذرنند که من اصلا باورم نمیشه.از خدا میخوام فقط خودش بهمون صبر و انرژی زیاد بده تا از بچه هامون شرمنده نشیم و بچه های مفیدی بار بیاریم.آمین.گلم نیروانای نازمو ببوسی
مامان حبه قند
پاسخ
لطف داری دوست خوبم من باید.نیروانا رو.بغل.کنم.تی وی ببینه خوابیدنی حواسش به من هست اشکال نداره کار همیشه هست.نی نی ها دلشون مامان مهربون و.با حوصله میخواد. خدا طاها گلی رو.واستون حفظ کنه
maman elaheh
22 شهریور 93 8:55
هزارماشالا الهی قربونش برم که روز به روز داره خوشکپگل تر میشی
مامان حبه قند
پاسخ
قربون تو.خاله الهه
مينا مامان اميرعلي
22 شهریور 93 10:09
اي جووووووووووووووووووووووون خدا نازنازي رو واست حفظ كنه از طرف من ببوسش
مامان حبه قند
پاسخ
ممنونم خاله لطف کردی همین الان بوسش کردم
مامان علی کوچولو
22 شهریور 93 23:28
ماشالله چه شیرین شده این نیروانا جونی
مامان حبه قند
پاسخ
خاله یه عسلی شده نگو و نپرس
مادر
23 شهریور 93 12:36
هزار ماشاله چه نیروانای گلی داریم ما قربونش برم چند روز قبل رفتیم اچ اند ام برا میشا بلوز سفید لازم داشتم دیدم چه جورابای ساق کوتاهی داره برا یک ساله دلم ضعف رفت یه بسته برداشتم قربونش بره خاله دیگه رفته تو دل خاله اش
مامان مهنا
24 شهریور 93 0:01
عزیزمی تو با اون چشمای خوشگلت
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی خاله مهربون
مامان خانومی
24 شهریور 93 19:02
سلام سلام صدتا سلااااااااااااااااام قربون نیروانای نازنازی برم هزارماشالله... براش اسفند دود کن... همکلاسی دختر خودمه... خاله جون حلماسادات ما هم به دنیا اومد... کم کم دارم مینویسم و عقب موندگی ها رو جبران میکنم
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی خاله بسلامتی ایشاله. حتما میام می خونمت
ava
29 شهریور 93 19:54
سلام خانومی چه دختره نازی داری چه اسم زیبایی خدا حفظش کنه واستون.راستشو بخواید من از وبلاگه مامان آلوچه وارد وبلاگ شما شدم خانومی تورو خدا اگه خبری از آلوچه و مامانش دارید لطف کنید به من بگید من بینهایت نگرانم همش فکرم اونجاست آخه مادری که تو بدترین شرایط اومده واسه ی میوه ی دلش نوشته شب زایمانش یهو غیب میشه اینم آدرس وبلاگم www.zakhmi44.blogfa.com
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی دوست عزیزم واله نمیدونم نظراتش رو هم تا 7 مرداد تایید کرده انشاله نی نیش سالم باشه . ضاید وقت نوشتن نداره.
ava
31 شهریور 93 11:50
نمیدونم خداکنه اینجوریکه شما میگید باشه.راستی خانومی چشمهایه نیروانا معجزه ی خلقت خداونده اون خدایی که این حبه قندو آفریده لایق سجده کردنه من هروبلاگی میرم واسه بچه ها وان یکاد میخونم و آیت الکرسی که از هرچشم زخمی در امان باشن چون بیشتره بچه ها از شیرین بودنه زیاد چشم میخورن توروخدا ببخشید من همینجوری سرمو انداختم اومدم تو حریم شخصیتون.یا حق
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی دوست خوبم خوشحال میشم بازم دیدن ما بیایی.