نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

حـــبه قـنــد

نیروانا خانم گاز نگیر

1394/2/8 11:50
نویسنده : مامان حبه قند
1,475 بازدید
اشتراک گذاری

گل دختر مامانی یه پست موقت واست نوشته بودم که نیست.از گاز گرفتن و حسودی کردن. چند وقت پیش با مامان زهره همدیگر رو بغل کرده بودیم و میبوسیدیم شما تا این صحنه رو دیدی حمله کردی سمت من و دماغم و گاز گرفتی. اصلا دوست ندارم گاز رو یاد بگیری. اما جدیدا دیگه یکسره گاز رو یاد گرفتی. بازم باورم نشد که شما حسودی داری میکنی ی دفعه دیگه امتحان کردم و خاله مینا رو بوس و ناز کردم شما هم اومدی سمت خاله و زدی رو دستش و گفتی اه.

عزیز مامان عاشقتم که اینهمه وابسته شدی به من وقتی لباس می پوشم میای سمتم و میخوای بغلت کنم. وقتی پای ظرفشویی هستم میای پاهامو می گیری و میگی آما.عزیزم کلا به من وصل شدی.

از دنبال بازی هایی که با بابایی میکنی که نگم.بابایی میخواد بخورت تو هم فرار میکنی سمت من. من و بابا که میریم دستشویی یا حموم میای پشت در دستشویی میشینی.

چند شب پیش تو پیش بابا بودی منم رفتم رو تخت دراز کشیدم دنبال من رفته بودی تو آشپزخونه بعد دیدی من اونجا نبودم رفتی پشت در دستشویی و گفتی آما.بالاخره بابایی تو رو آورد تو اتاق.

وقتی بهت میگم بریم به مامان زهره زنگ بزنیم تلفن رو نگاه میکنی و میخندی.به من نگاه میکنی و میری سمت اتاقت دوباره برمیگردی و منو متوجه میکنی دنبالت برم میری سمت بوفه ات و من متوجه میشم واسه عروسکت میگی. که بوفه رو باز کنم که صدای عروسکت که مامان و بابا میگه رو دوست دارم صورت عروسکت تکون میخوره و تو خوشت میاد و میخندی. 

از کشو ها نگم بهتره که میری سراغشو همه وسایلشو میریزی بیرون. از بازی هایی که خونه مامان زهره میکنی.و کلی سرگرمشون کردی .

میبرمت کنار قاب عکست که به دیواره و بهت میگم نی نی کوچولو کوچول موچولو تو هم میخندی و پستونکتو میدی به نی نی که خودت باشی. نسبت به حیوانات هم واکنش نشون میدی و میگی هَ .

عزیز مامانی وقتی بهت میگیم بوس بده میام سمت ما و لباتو می چسبونی به ما. از شایان خجالت می کشی طوری که سرتو میذاری زمین و یا دستاتو میذاری جلو صورتت.

عزیز مامانی دارم واست تم تولد آماده میکنم و حسابی میخوام خوشگل و خوشمزه باشی تو تولدت.

وقتی مامانت شیر میخوره تو هم شیر میخوری . خوب مامانی همینطوری هم شیر بخور دیگه.

دختر خوشگلی که میخواد بره خونه ی خاله اش

مو خرگوشی

یه بار دیگه دخترم رفت زیارت حرم حضرت عبدالعظیم. اما خواب بود

وقتی نشستی بودی و خودت بازی دالی موشه رو شروع کردی.

دالی موشه

وقتی رفتیم رستوران ایتالیایی و نوشیدنی موهیتو خوردی و دوست داشتی.

وقتی دسته بادکنکو دادم دستت اینقدر حست جالب بود که نگو.

میری سمت کمدت و دنبال عروسکت که در کمدو باز کنم و دستشو فشار بدم تا ماما و دد کنه و تو بخندی.

مامانی همیشه سلامتیت آرزومه.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان نی نی کوچولو
20 اردیبهشت 94 22:54
ای جوووووووووووووووووووووونم این دخمله چقدر ملوس شده.خاله جون وقتی عکس های نازتو دیدم کلی دلم رفت برات.ماشاالله خیلی ناز و جیگر شدی عسیییییسمشما وروجکا هرروز مهارت هاتون زیاد میشه و دل ماراهم میبرین با این شیطونی هاتون.انشاالله همیشه همینجوری قشنگ لبات بخنده خاله جون
مامان حبه قند
پاسخ
مامانی ممنونم عزیزم نی نی نازو ببوس.