هشتمین ماهگرد نیروانا
هشت ماهه ی من ماهگردت مبارک.
گل مامان عزیز زندگیم هشت ماه از عاشقی ما کنار هم میگذره هشت ماه با هم بودن لذتی به اندازه تمام دنیا برای من داشت . دوستت دارم و از خدا میخوام سلامتی و سایه پدر ومادر برات باشه.
این ماه یه جشن سه نفره با هم گرفتیم و خدا رو شکر شاد بودیم کنار هم.
این ماه رفتیم پیش خانم دکتر مهربونت و وزنت شده بود 8650 و قدت 73.5 و دور سرت 43.1 ماشاله رشدت خوب بود و یه خورده واسه خانم دکتر گریه کردی اما بعدش ازش خجالت می کشیدی.
خانوم طلا این روزهای سرکار رفتن مامانی داره میگذره و چند وقت دیگه عید هست و چند روزی کنار هم می مونیم. دختر ماهم مهارتهای زیادی بدست آوردی اما هنوز چهار دست و پا خبری نیست و نشستن هم با کمک همراه هست.
دختر گلم اما کارهای جدیدی که انجام میدی این هست نسبت به مردا و پسرای جوون خجالت می کشی و خودتو پرت می کنی تو بغل من و اگه روی زمین هستی سرتو میذاری روی زمین.
نسبت به شایان خیلی خجالت می کشی عزیز دلم و از جهتی دوست داری نگاهش کنی اون هم به تو بگه سلام نیرواناموش کوچولو خرگوش کوچولو و تو خجالت بکشی و بخندی اما وقتی میگه بیا بغلم توخجالت بکشی وقتی باهاش تنها بودی گریه کردی عزیز مامان.
دیروز شایان خونه مامان زهره بود و تو غلت زدی و رفتی کنارش و دستتو گذاشتی کنار جامدادیش و بعد شایان رو نگاه کردی و فهمیدی این مال شایان هست ولی دست نزدی به جامدادیش قربون هوشت برم مامان جون.
مامان زهره واسه خونه ی خودشون برات روروئک خریده و یه وقتایی توش بازی میکنی.
با بابایی قایم موشک بازی میکنی میریم رو تخت ما موقع خواب و بابایی میره پشت تخت و شما میری پشت لحاف تخت و قایم میشی و بابا به شما میگه دالی و کلی ذوق می کنی و دوباره قایم میشی.
جدیدا دوباره پوف می کنی و غذاها و آب رو میدی بیرون و کلی میخندی.
خانوم مامانی باید حواست پرت بشه تا غذا بخوری و جدیدا که پرشین تون قطع شده تو سرگرمی نداری ما هم آهنگ کارتون فروزن که خیلی دوستش داری و واست میذاریم.
با مامان زهره کلی عیاق شدی و خیلی راحت کنارش میخوابی اما من پیشت باشم تند تند بیدار میشی و شیر میخوری . دیگه یه خورده پستونکی شدی و من سعی می کنم موقع خواب فقط بهت پستونک بدم.
هجاهای دَ دَ و بابا و ماما و گَ گَ رو میگی .
وقتی دارم بهت ممه میدم انگشت سبابه ام که روی سینه یک دفعه تو دست میگیری و گازش میزنی و منم بهت میگم آخ آخ آخ وای وای و تو کلی می خندی دوباره یه ذره شیر میخوری دوباره تکرار میکنی.
وقتی قطره آهن که به لطف خاله مهری با اشتیاق می خوری بعدش مسواک انگشتی رو که می بینی دهنت رو باز می کنی و مسواک که زدم بعد دستمو گاز می زنی و می خندی.
مامان زهره یادت داده وقتی میگیم بای بای دستتو تکون میدی به حالت بای بای و می خندی.
اگه بابایی صبحها خونه باشه بهت که میگه سلام خجالت می کشی عزیزم بابایی که خجالت نداره.
بریم سراغ عکسا
وقتی از بیرون اومدیم من داشتم تند تند واست سرلاک درست میکردم بابا کنارت بود و بعد رفت دستشویی یه لحظه نگاه کردم دیدم اینطوری شدی شکر خدا وقتی میخواهیم بیرون بریم بخاری رو کم کم در جد شمعک میذارم همیشه هم جلو میز وسط مبل و بخاری بالش میذارم .
اینقدر غلت میزنی که اینطوری میشی شیطونک
یه روز رفتم بهار و کلی واست گل سر کوچولو خریدم.
وقتی یه مامان کارمند داشته باشی این شکلی میشی دیگه!!
دختر که نباید بره سر کیف مامانش
چتری موهات بلند شده بود و میومد تو چشات و اذیتت میکرد خاله مژگان واست چتری زد اما بقیه جاها رو دوست داشتم بلند باشه.
عزیز مامان سلامتیت آرزومه . دوستت داریم من و بابایی