نیروانا خانم یه دسته گل
دختر گل و نازم ماشاله بزرگ شدی قد کشیدی هزار ماشاله تو دارو خوردن که دیگه شهره ی شهر هستی وقتی قطره آهن ایرانی رو دادیم فیلمی بازی کردی مثل حامله های شده بودی تصمیم گرفتیم قطره خارجی واست بگیریم اما از خارجی هم بدت میاد. تو رو خدا باید قطره بخوری دختر بد داروی من.
دقیقا از وقتی شش ماهت شد تو بغل هر کی بودی و بهت می گفتم بیا می پریدی تو بغلم و حالا یاد گرفتی تو بغل همه میری .
وقتی بابا از سر کار میاد کلی واسش می خندی و حرف میزنی به زبون خودت. امان از وقتی که بخوای بخوابی و بابایی رو ببینی کلا بیخیال خواب میشی و فکر میکنی بابایی که اومده دیگه بازی اومده.
خنده های صدا دار که دیگه نگو . نپرس. و جدیدا نسبت به غریبه ها غریبی می کنی.
کلی بلا شدی و نمیذاری مامان کارهاشو بکنه. تقریبا شبها ساعت 12 میریم بخوابیم و شما خوابت بهتر شده اما بعضی شبا هنوز اذیت می کنی و تند تند بیدار میشی.
جدیدا وقتی علت میزنی با دستات یه دور هم میزنی و می تونی دستاتو بلند کنی پس دستات جون گرفته و فکر کنم به طرف جلو رفتن شما نزدیکه. عزیزم کمرت سفت شده و می تونی تو روروئک بشینی اما من 5 دقیقه بیشتر نمیذارم بشینی چون به پا و کمرت فشار میاد.
امروز وقتی خواب بعد از ظهر بودی توی خواب لباتو جمع کردی و حالت پوف کردی.
موهات بلند شده و تو خونه واست گل سر میزنم که موهات جلو چشمت نیاد نمیخوام دیگه کوتاه کنم.
کلمه ماما و بابا رو براحتی به زبون میاری.
دندون دوم پایینی هم داره خود نمایی می کنه و کم کم می خواد جوونه بزنه. عزیزم عاشقانه دوستت داریم و عاشق اون جیغای بنفشت هستیم.
حالا دیگه از سمت راستت هم می چرخی . ماشاله مامانی.چند شب هم هست که وقتی میخوای بخوابی به سایه هایی که رو سقف افتاده دقت می کنی.به بابایی گفتم حرکت نکنه که یه وقت از سایه ها نترسی.
اینقدر عاشق تی وی هستی ببین تا کجا رفتی.