نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

حـــبه قـنــد

هر روز یک کار جدید

1393/6/2 23:24
نویسنده : مامان حبه قند
338 بازدید
اشتراک گذاری

طلا خانم زندگیم خدا رو شکر مریضی طولانی نشد و همون یکی دو روز اول خوب شدی و دیگه اب بینیت نیومد و چرکی هم نشد اما مشکل گرفتگی بینی داشتی که با قطره هم رفع نشد حتی یکی از دوستام گفت که از بیرون بینیتو چرب کنم اما باز هم موقع شیر خوردن مشکل داشتی.

خانومی مهربون هر روز یک کار جدید می کنی مثلا یاد گرفتی حرف میزنی و حسابی با ما ارتباط برقرار می کنی . مامانی رو بهتر از هر کسی می شناسی و خاله و مامان بزرگ که یکروز در میون می بینن تو رو اما اول با مکث نگاهشون می کنی و دقیق میشی تو قیافشون بعد بهشون می خندی.

دیگه این روزها اصلا نمیذاری به هیچ کاری برسم چند روز بود غذا درست نکرده بودم دست و پا شکسته غذا میخوردیم تا از بیرون می گرفتم حتی نمیذاری برم دستشویی از صبح تا شب باید باهات بازی کنم و شیر بدم پوشکتو عوض کنم و پروژه ی خوابای خرگوشی تو رو انجام بدم.

به لطف شربت سیتریزین که دکتر بهت داد دو هفته ای هست خوابات خوب شده اما از وقتی قطعش کردم شبها هم خواب خرگوشی شدی.

چند روزه یاد گرفتی که لب ورمیچیدی و وقتی می اومدی بغلم آروم میشدی. عزیز دلم روزهام با تو رنگ خوشبختی گرفته فرشته کوچولوی خونمون.

وقتی از پله های خونمون میریم پایین گاهی دستاتو باز می کنی و اِه اِه می کنی و این یعنی می ترسی دستاتو می گیرم و می چسبونمت به تنم.

کاری که دوست نداشتم دارم واست انجام میدم و اون اینه که چند دقیقه روبروی تی وی میبرمت البته باید تو بغلمون و ایستاده پرشین تون ببینی .و آگهی میره و ادم بزرگ میاد خسته میشی. بیشترین ذوقی که نشون میدی از کارتون پونی کوچولو هست. (اسبای رنگی)

اینجا بعد از حموم که گریه کردی داری میخوابی

اینجا خونه ی خاله مژگان هستی وداری باهاش بازی می کنی.

وقتی با مامان زهره میری حموم و موقع لباس پوشیدن گریه نمی کنی.

بازم یه صبح دیگه که تو از خواب بیدار میشی.

وقتی لباسی که خاله مژگانم واست خریده و تنت می کنم.

وقتی که توی نور خورشید رنگ زیبای چشمات معلوم میشه و بابایی دوربینشو میاره تا ثبت کنه زیبایی چشماتو.

اینم قبل از رفتن به نمایشگاه برندهای برتر.

گل نازم شما هر روز داری بزرگ تر میشی چیزی به 3 ماهگیت نمونده. قدت ماشاله بلند شده. با خودت از ته حلق حرف میزنی تمام روزم با بازی کردن با تومیگذره.

هنوز هم دل پیچه های صبحگاهی قبل ازپی پی رو داری یه میک شیر میخوری یه زور میزنی تا بالاخره بیاد.

این نوشته ها رو چند روزه ثبت موقت کردم اما اصلا وقت آپلود عکسا رو نداشتم.

دوستت دارم گل نازم.

 

 

 

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان راضی
8 شهریور 93 14:56
ای جونم چه ناز شده نیروانا خانومممممممممممممممم چقدر رنگ زرد بهش میاد ماشالااااااااااااااااااااا
مامان حبه قند
پاسخ
ممنون راضیه جون آره چون نیروانا سفیده رنگای تند بهش میاد.
مامان مهنا
8 شهریور 93 16:37
خداروشکر که مریضیت خوب شده نیروانا کوچولونازی با اون چشمای خوشگلت
مامان حبه قند
پاسخ
ممنونم مامان مهنا چشماتون زیبا میبینه.
مامان نی نی کوچولو
10 شهریور 93 11:02
بوس بوس بوس هزارتا برای این دخملی خوشگل و شیطونک ماه شدی دختر قشنگم ماشاالله هزار ماشاالله
مامان حبه قند
پاسخ
ممنون خاله مهربون
maman elaheh
11 شهریور 93 11:22
هزار ماشالا خیلی نازه هر چی بپوشه بهش میاد با اون چشمای قشنگش میخوام بخورمش ولی
مامان حبه قند
پاسخ
ممنون خاله مهربون.
فدایی محیا
12 شهریور 93 23:34
ای خداجونم چ بزرگ شده عکسا عالی ب خصوص اون عکس هنریه ک از رنگ چشاش گرفتی
مامان حبه قند
پاسخ
ممنونم مامانی کجادبودی ازت خبری نبود