اولین سرماخوردگی نیروانا
نیروانای گلم مامانی مهربونم
بله شما اولین مریضیتو یک هفته بعد از دو ماهگیت مبتلا شدی. روز شنبه 18 مرداد و خدا رو شکر که به موقع بردمت دکتر و خدا رو شکر گلوت عفونت نکرد . بک روز فقط آبریزش داری و الان بینیت کیپ شده و من مدام قطره واست می ریزم. همون روز مامانی هم مریض شد که الهی شما فقط سالم باشی من مریض بشم. فردا صبح که از خواب بیدار شدم شما عطسه کردی و من با این وضعیت مواجه شدم.
عزیزترینم چند روزی هست که دیگه از آقوم گذشتی و حرف میزنی لباتو تکون میدی و میخوای یه چیزی رو تعریف کنی من بهت میگم بگو مامان چی شد؟ برام تعریف کن و تو صداهای نامفهوم در میاری و حرف میزنی و برام خیلی جالبه.
بر خلاف انتظار که اصلا دوست نداشتم تی وی ببینی اما وقتی اتفاقی مقابل کارتون قرار دادیمت ذوق میکردی و با تعجب نگاه می کردی و دوباره ذوق می کردی.عزیز دلمی کاملا اشکال کارتونی رو از غیر کارتونی تشخیص میدی.
آفرین مامانی باهوشم.
نسبت به جغجغه ات حساسی و با تعجب نگاه میکنی و می خندی بهش. از وقتی مریض شدی خواب شبهات بهتر شده نمیدونم اثر شربتی که دکتر بهت داده یا نه.
مامانی همیشه دوستت دارم و زیباترین لحظات رو دارم با تو تجربه میکنم.