نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

حـــبه قـنــد

یک ساله با هم هستیم

مامانی عزیز دلم دو روزه که لجبازی و بیقراری میکنی. نه حاضری ممه بخوری. خوابت میاد اما بد اخلاقی .نمیدونم شروعی واسه دندونه و یا رو مود بد اخلاقی هستی. دخترک نازم وقتی خوابی باید حواسم بهت باشه که تا چشم باز کردی منو ببینی و.نترسی و گرنه گریه می کنی و آروم شدنت خیلی سخته اما دیشب که شیرت دادم و به بابایی گفتم تو راه ببره که بخوابی اما گریه کردی 1/5 ساعت گریه کردی و آروم نشدی صدات گرفته بود و بهت آب دادم. آخر سر هم اومدم تو پذیرایی و تو بغلم تکونت دادم تا خوابت رفت. عزیز دل مامانم جدیدا یاد گرفتی که با زبونت صدا در میاری و تف میدی بیرون.ریزش موهات قطع شده خدا رو شکر و تر حال حاضر یه دختر با کچلی های فراوان هستی. ...
5 مهر 1393

اولین غلت زدن نیروانا

روز شنبه 22 شهریور در حالیکه تو سه ماه و یازده روزت بود برگشتی اونروز بابا اومد دنبالم از خونه خاله مژگان اومدیم خونه من شما رو تو پذیرایی خوابوندم و با بابا اومدیم تو اتاق لباس عوض کردیم وقتی اومدیم تو پذیرایی با این صحنه مواجه شدیم. دیگه نمیشه شما رو تنها گذاشت الان حتی نمی تونم لباسهات رو تو مینی واشر بذارم. همش باید حواسم به شما باشه و باهات بازی کنم و یا می ترسم برگردی. لباسات هر کدوم داره کوچیک میشه و قدت ماشاله بلند شده. دیگه جیغ هایی میزنی و از خوشحالی می خندی و حسابی بزرگ شدی وقتی می برمت تو حموم آخرش تو رو میذارم تو لگن که جکوزی بازی کنی و حالا دیگه دستتو گوشه لگن میذاری که تعادلت حفظ بشه. عز...
23 شهريور 1393

لبخند تو صدای زندگی منه

دختر نازم امروز پشتم به تی وی بود و برات روشن کردم و بغلت کردم و سرتو گذاشتم روی شونه ام اسپیکر تی وی به کار افتاد و گفت جعبه بازی باب اسفنجی شما یک دفعه سرتو از روی شونه ام برداشتی و خیره شدی به تی وی.وقتی بغلت میکنم میای سمت صورتم تا منو بخوری.برای خوابای نیمروزیت همش باید رو پام باشی و تا آخر خوابت هر وقت بذارمت زمین بیدار میشی. چند وقته که وقتی شیر میخوری خوابت میگیره منم صبر میکنم بعد تو رو روی پاهام میذارم و شما بیدار میشی.جدیدا حتی وقت نمیکنم که لباساتو بریزم تو مینی واشر بابایی که میاد این کارهامو انجام میدم.فقط دلت بازی میخواد.خرگوشی بوق بوقیت رو واست آوردم اما بهش بی توجه بودی چند روز بعد بهش میخندیدی. ام...
16 شهريور 1393

سومین ماهگرد نیروانا

دخترک سه ماه ام سه ماهگیت مبارک. عزیزترینم سه ماه از کنار هم بودنمون گذشت حالا صدای حرفهای ناشناخته ای که تو خونه می زنی میادو لبخندت که یه دنیا آرامشه واسه من  وبابایی. مهارتهات زیاد شده و یکیش برگشتن هست و باید مواظب شما باشم. دیروز بردمت دکتر واسه چکاب و وزن شما 6/050 بود و قدت 63 و دور سرت 39 مبارک باشه عزیز مهربونم. دکتر همچنان گفت مهارتهات خوبه و اینکه مثل یه نی نی 4-5 ماهه هستی از نظر مهارتی. و یه دختر ظریف و خواستنی. مامانی جون از بالشتت فهمیدم که موهات داره کم کم می ریزه ای به فدای تو دیگه دخمل کچلی داری میشی. شما وقتی پی پی می کنی بهت میگیم پی پی یو. ای دختر پی پی یو. پوستت خیلی حساسه و الان یک ما...
12 شهريور 1393
1