نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

حـــبه قـنــد

دو ماه خاطرات نیروانا

1394/11/17 11:09
نویسنده : مامان حبه قند
1,267 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامانی، فدای چشمای تیله ایت بشم من نمیدونم چرا دو ماهه خاطراتت رو ننوشتم . بعد از واکسن 18 ماهگی و اتفاقاتی که ممکنه یادم رفته باشه الان شما 20 ماهه شدی و با یک عالمه کارهای جدید اما من هنوز ننوشتم. خدا کنه یادم بمونه و بنویسم .

عزیز دلم بعد از تموم شدن واکسن و همه دردسرهاش که شما پشت سر گذاشتی روزانه های ما شکل عادیشو گرفت .

روز به روز مهارت شما بیشتر میشه. در کلاس شنا مهارتهای خوبی رو بدست آوردی روز 15 بهمن آخرین جلسه از ترم دوم شنای مادر و کودک نیروانا بود . خدا رو شکر خیلی وارد شدی و جز زیباترین اتفاقات زندگیت هست. با اینکه تو ماشین خواب هستی و همینطور خوابالو میارومت استخر اما تا آب رو میبینی میپری تو آب و کلی میچرخی و  ذوق میکنی با اینکه خیلی کوچیکی و نمیتونی تمام حرفای خانم مربی رو اجرا کنی اما میتونی هر دفعه مهارت بهتری کسب کنی . به پشت روی آب می خوابی و پا میزنی و کلی ذوق میکنی البته این کارت کاملا به اختیار خودت هست و اگه من بهت بگم ممکنه انجام ندی . وقتی میری تو استخر همه به تو نگاه میکنن و بهت میگم آخی چه فرشته ی کوچولویی عزیزم تو کوچولوترین  شاگرد کلاس هستی .

خوب خدا رو شکر بخاطر داشتنت.

دایره لغاتت خیلی زیاد شده که ممکنه بعضیاشونو من تکراری بنویسم.باباجی ( بابا جون) مامانم ( مامان) بسه ( بسه ) مسی ( مرسی ) بیشی ( پیشی) سده ( سرده ) جیزَه ( جیزه) بشی( بشین ) بابَ( آبه ) بــــَه بــــَه( به به )بای بای ( بای بای ) مینو مینو ( میو میو) جیک جیک ( جیک جیک ) بیشی بیا . بابا نیس و خیلی چیزا که الان تو ذهنم نیست اگه یادم موند مینویسم.

خیلی شیرین زبونی مثه خودت صداتم ظریفه . دل همه رو بردی اما خیلی خود رای شدی. قهر میکنی و غلت میزنی رو زمین. به همه جا دست میزنی و همچنان خواب شبها با مشکل هست چند وقتی هست که سعی میکنیم بعد از ظهر نخوابونیمت که شب بخوابی اما یا عصر موقع رفتن خونه مامان زهره تو ماشین میخوابی و یا بعضی وئقتا خوابت میگیره جلو تی وی که ما باید تا ساعت 2 شب بیدار بمونیم.

جدیدا دست ما رو میگیری و میبری اونجایی که تقاضا داری مثلا جلو ویترین تو اتاقت که اسباب بازی مورد نظرتو برداری . و هچنانم عاشق تایید بابایی هستی از حموم که میای سشوار بعد خودت رو جلوی آیینه می بینی و کلی میخندی و بلند میگی بابا که باباجون بیاد و به تو بگه چقدر خوشگل شدی و چقدر قشنگ شدی.

جدیدا حالت خشم رو در تو دیدم نمیدونم نکن بکن ما زیاد شده و یا تو خیلی خود رای شدی به چیزی که دست میزنی ازت میگیرم بهت میگیم نکن مثلا تو هم ادای ما رو درمیاری و پستونکتو پرت می کنی . و یا به ما میگی اِه

خیلی بده و دوست ندارم این حالت رو به بابایی گفتم کار اشتباه که کرد با هم تصمیم بگیریم که فقط بهت اخم کنیم. به غیر از ناز کردن که همراهش خودت هم میگی ناسی لبهامون رو هم میبوسی قدیما فقط مامان زهره رو میبوسیدی الان مامانی و بابایی هم میبوسی.

کاملا کارهات عاقلانه اس مثلا دیشب تمام لباسای تو کمد رو داشتی میریختی بیرون تو داشتی مسواک میزدی بهت گفتم مامانی  اینا رو چرا ریختی بیا بذار توی کشو و تو چند لباس رو انداختی تو کشو.

به شدت به من وابسته شدی چون صبحها سرکار میذارمت و میرم هراس نبودن من رو داری البته با مشاورت که صحبت کردم به صورت مرضی نیست اما خوب مثلا چند روز پیش من تو اتاق خواب رفتم و تو توی هال بودی با بابایی یک دفعه گفتی مامانی مامانی و دیدم رفتی تو جایی که لباسشویی و ظرفشویی هست .و ببینی من کجام صدات کردم مامانی من اینجام و منو بغل کردی.

عاشق بازی و دَدَ هستی و گاهی حاضر نیستی سوار ماشین بشی و میخوای پیاده روی کنی مامانی بهار بشه میریم بیرون و حسابی خوش میگذرونیم.

آبمیوه طبیعی نمیخوری اما آبمیوه پاکتی بهت دادم با نی خوردی . خیلی خوشحال شدم که با نی خوردن رو داری یاد میگیری.

تجربه یاد داده هر چیزی که دوست داشته باشی باید بهت یاد داد و اصلا نباید واست اصرار به کاری کرد.

کار با گواش رو انجام میدیم و در آخر منجر به رنگی شدن لبهای نیروانا خانم میشه.

عاشق سرزمین عجایب و شهربازی سرپوشیده هستی. یک احساس خاصی بهت دست میده که نگو و نپرس.

اما در کلاس خلاقیت یکم زیادی غریبگی میکنی مخصوصا از وقتی که کلاست عوض شد و اومدیم کلاس بالایی.

شعرهای mother gose club رو خیلی دوست داری و برات میذاریم و با بابایی همراهت میخونیم.

وقتی لباس جدید تنت میکنی و لباس زیبا خودت رو میری جلو آیینه نگاه میکنی و دلتو میدی جلو کلی ذوق میکنی .

دستمال برمیداری رو میز و زمین رو دستمال میکنی . خونه ی خودمون رو میشناسی و خونه مامان زهره رو میشناسی و ماشین خودمون رو میشناسی و تا میبینی میگی بابا جی.

دوست نداری ازت عکس بگیرم.

چشمات شاه بیت غزل زندگیمه

چه دختر ملوسی

وقتی همه جوره ماهییی

هنوزم عاشق این بازی هستی

جوجه کوچولو پیشی نخوره شما رو

داره میره خونه خاله

شب یلدا

merry christmas

نیروانا ملوسکم عاشقانه دوست دارم.محبت

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ᓄـاـᓄـان
9 فروردین 95 20:02
ای جووونم...واقعن حبه قنده عسلموووون نیروانا جووونی خاله جووونی ما شمارو لینک کردیم
مامان حبه قند
پاسخ
ممنونم فدات بشم حتما میام