نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

حـــبه قـنــد

مدل جدید مو،پیک نیک دوستانه و جشن تولد در سرزمین عجایب

1394/5/30 1:15
نویسنده : مامان حبه قند
1,219 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گل و نازم فرشته کوچولو و ریزه ومیزه ی خونمون.

عزیز دلم هفته گذشته خاله مژگان چتری موهای شما کوتاه کرد و خیلی چهره ات تغییر پیدا کرد و ملوسک شدی. اما بقیه موهاتو گذاشتیم تا بلند بشه.

 هفته گذشته به پیشنهاد یکی از دوستان قرار شد  همراه همسرانشون به ویلاشون تو ملار نزدکی آبگرم لاریجان بریم. اونروز همراه خاله مژگان و خانواده اش ساعت 6 صبح حرکت کردیم شما همون ساعت 6 بیدار شدی ومن صبحانه ات رو دادم و نوش جان کردی تو ماشین هم یک کمی بیدار بودی و بعد خوابیدی. وقتی به اونجا رسیدیم همش دوستداشتی بری توی حیاطشون و منم مراقب شما بودم که بهتون آسیبی نرسه. کم کم دوستای دیگه مون هم به ما اضافه شدند و شما هم تاتی تاتی میکردی و ما واست دست میزدیم .

معملا تو این جور جاها که مجبورم مانعت بشم که به خودت آسیبی نزنی و یا جایی نری که بیفتی اوقات تلخی می کنی و لج میکنی گریه می کنی و مامانی هم خیلی خسته میشی از اینهمه که با شما کلنجار میره.

تا شب اونجا بودیم شب به تهران برگشتیم.

این روزها منو بابایی خیلی خسته هستیم و انرژی کم داریم بابایی تا دیر وقت سرکارش می مونه و شما هم شب تا 6 صبح که ما بریم سرکار 3 دفعه بیدار میشی و گاهی اصلا دوست نداری رو تخت خودت بخوابی. و وقتی میارمت پیش خودم با آرامش میخوابی . اما اینو بدون مامانی اگه بیای پیش من بخوابی بعدا به مشکل بر میخوری.

دو روز بعد از پیک نیکمون در ملار شما از بابایی سرماخوردگی گرفتی .و وقتی بابایی مریض میشه من هر چی میگم برو دکتر و یا نهایت خودت قرص بخور یا انجام نمیده یا دیر انجام میده که دیگه فایده نداره یا من و یا شما از ایشون گرفتیم. ایشاله این لجبازیت به بابایی نره.

خلاصه که شما صبح که بیدار شدی دو تا عطسه کردی و آب از بینیت اومد . اونروز از داروهایی که خاله مهری واست آورده بود بهت دادم و صبحش زنگ زدم از دکترت واسه فرداوقت گرفتم چون دفعه پیش که همون روز بردمت دکتر هنوز گلوت چرکی نشده بود و دکتر شربت آنتی بیوتیک نداده بود و بعدش شما تب کردی و ...

خلاصه ظهرش مامان زهره به من زنگ زد که تب کردی و بهش گفتم از شربت تیلنول که خاله مهری آورده بود بهت داد خدا رو شکر تبت بالا نرفت.

 و شب هم تب کردی و اما تبت خفیف بود و آوردمت پیش خودم خوابوندمت. فرداش بابایی زود اومد از سرکار که ببریمت دکتر و ما نفر آخر بودیم منشی دکترت زنگ زد که دکتر دیگه مریض نداره  و ما 5 دقیقه دیر رسیدیم ودکتر رفت. شما توی تب داشتی میسوختی و من رفتم پشت در مطب و گریه ام  گرفت و نمیدونستم چیکار کنم خلاصه با هر مشقتی بود تو رو بردم یه دکتر دیگه که فامیلمون بود اما عمومی بود و بهت دارو داد و تا فرداش تب خفیف داشتی و خدا رو شکر بهتر شدی.

فرداش تولد رومینا دختر خاله شیلا بود من زودتر از اداره اومدم و با هم حمام رفتیم و حالت بهتر شده بود اما هنوز سرماخوردگی خفیف رو داشتی . خوشگل کردیم وخاله مهدیه ما رو برد به سرزمین عجایب.یه خورده دیر رسیدیم . اما تو برات جالب بود و با تعجب نگاه میکردی و آخر سر هم دوستداشتی از نی نی ها بادکنک بگیری. و رومینا برات بادکنک آورد.خلاصه که به ما کلی خوش گذشت. بعد هم به ما هدیه کارت استفاده از وسایل بازی سرزمین عجایب رو دادن.

چون شما کوچیک بودی بعضی بازیها رو نمیشد انجام بدی و بعضی ها هم با من باید میرفتی. انواع و اقسام بازیها رو با هم بازی کردیم و تا بابایی اومد مثلا قطار رو دو دفعه سوار شدی ی دفعه با بابابی یه دفعه با من.

اینجا عاشق هلیکوپتر شدی.

و کلا روی ابرا بودی. اولین بار بود این محیط اومده بودی و از همه بیشتر بازی که کیتی بود و حرکت دورانی بود رو دوست داشتی و حسابی ذوق میکردی.

دست خاله شیلا درد نکنه.

بعد هم همراه بابایی اومدیم خونه شما از خستگی تو ماشین خوابیدی.

این روزها تعداد تاتی تاتی کردنت زیاد شده و ما بهت میگیم ماشاله ماشاله و تو میخندی و راه میری و آخرش واست دست میزنیم و تک تک آدما رو نگاه میکنی که ببینی همه دست میزنن یا نه!

باتری اسباب بازیهاتو در میاری و دوباره میخواهی بذاری سرجاشون.خاله جون واسه روز دختر واست یه ماشین خرید که چند تا سوراخ داره که اشکال رو از توش رد میکنن و واسه هوش شماست و اولین بار که جلوت گذاشتیم خودت خواستی یکی از اشکال رو از توی سوراخشون رد کنی . آفرین به هوش شما.

هر وقت باشه حتی نصفه شبا که بهت نوشیدنی مثه آب  میدم بعد از ابنگه خوردی میگیری میاری سمت دهن من و به من تعارف میکنی . وقتی با مامان زهره تلفنی حرف میزنی بهت میگه سلام نیروانا تو هم  یه حرف نامشخص میزنی یعنی سلام.

اینم یه یواشکی شما و السا و آنا

خلاصه خیلی خواستنی هستی فرشته کوچولوی مامانی.

پسندها (1)

نظرات (7)

دلارام
30 مرداد 94 15:19
سلام مامانه نی نی خعلی نینیه نازی دارین من قراره خاله شم و واسه همین ی وبلاگ واسه نینی تو راهیمون درس کردم و تا وقتی ک نینی زمینی شه مطالبی مرتبط با نینی ها میزارم لینک شدید خوش حال میمش شما هم ب وبم سر بزنین و لینکم کنین ــــــــــدلارامــــــــــــــ
مامان حبه قند
پاسخ
حتما خاله جون بهتون سر میزنیم . خاله شدن خیلی مزه داره.
مادر
1 شهریور 94 17:04
ای جان و دلم خیلی قیافه اش عوض شده با این مدل مو فداش بشه خاله سرماخوردگی تابستون خیلی بدتر از زمستونه هوا هم گرمه بیشتر بچه اذیت میشه سعی کن اگه خودتون مریض شدین همه جا پیاز قاچ کنی بزاری که میکربها رو بگیره انشاله دیگه مریض نشه این مخمل خونه
مامان حبه قند
پاسخ
وای خاله خیلی بده مریضی . تنم میلرزه وقتی نیروانا مریض میشه. مرسی از توصیه تون
مامان علی کوچولو
2 شهریور 94 14:14
معلومه که حسابی بهش خوش گذشته .همیشه به سفر و گردش .منم میخواستم از این ماشینا برای علی بگیرم ولی میترسم برای چند دقیقه باهاش بازی کنه وبذاره کنار .نیروانا باهاش بازی میکنه یا همون بار اول ذوقشو دارن
مامان حبه قند
پاسخ
این ماشین رو تو مغازه سوارش کردیم نیروانا ماشین نداره خاله . یعنی خونه خیلی بزرگ نیست که بخواد با ماشین چرخ بزنه.اونجا فروشگاه لایکو آستارا بود.
خاله مژگان
8 شهریور 94 15:01
سلام. ماشاالله به گل دختری. من یه مدتی نبودم و تو این مدت چقدر بزرگ و خانوم شدی نیروانا جوووووونم
مامان حبه قند
پاسخ
مرسی خاله مژی ممنونم. ایشاله مینویسم جدید.
ava
1 مهر 94 14:35
سلام نیروانا قند عسل خاله دلم برات ی ذره شده بود خاله آوایی ی مدته مریض شده بود نمیتونست بیاد دیدنت ولی هیچوقت فراموشت نکرد .مدل موهای جدیدتم مبارک ماشالله خانومییی شدی واسه خودت فداتشم ک میری سروقت لوازم آرایش مامانیکاش بودم دوتایی کلی شیطونی میکردیمخاله آوا عاشقته خرگوش کوچولوی منمامانه مهربونش مرسی ک مارو هم شریک شادیهاتون میکنید ..همیشه دعا گویتان هستم سلامت و شاد باشید...
مامان حبه قند
پاسخ
وای خاله آوا منم خیلی وقت نمیکنم که بنویسم البته پست موقت نوشتم اما خیلی وقته نتونستم عکس آپلود کنم.
مامان علی کوچولو
8 مهر 94 13:39
منظورم ماشینی بود که حالت بازی فکری داره خانومی
مامان حبه قند
پاسخ
آهان ببخشید متوجه نشده بودم
ava
11 آبان 94 15:02
حبه قندم نیروانای خاله کجایی آخه دلم برات ی ذره شده هااااعزیزدلم ..منو بیخبر نذار از خودت
مامان حبه قند
پاسخ
خاله خیلی نوشتم اما وقت نمیکنم عکساشو آپلود کنم. چشم خاله جون مهربون میام./