نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

حـــبه قـنــد

سونوگرافی 12 هفتگی

نی نی جون سلام. دیروز دوم آذر یه روز مهم بود چون باید سونو گرافی ان تی غربالگریتو انجام میدادیم. بعد از اداره من رفتم مطب و بعد بابایی اومد و وقتی نوبتمون شد نمیدونی چی دیدیم یه نی نی که اقای دکتر به ما می گفت این سرشه این پاهاشه این دستشه و بعد ما خودمون تشخیص میدادیم .  شما اگه بدونی چیکارا می کردی؟ چرخ میزدی اینوری میرفتی اونوری میرفتی یه جا اروم و قرار نداشتی. کلی از دستت خندیدیم. دکتر 2 تا نیمکره های مغزت رو هم نشون داد به ما . و اون لحظه ای که بابایی و من صدای قلبتو شنیدیم دوباره اون احساس خوب تو وجودم شعله ور شد.بابایی گفت این چیه ؟دکتر گفت داره اون تو اسب سواری می کنه صدای پای اسبشه . خوب صدای قلبشه دیگه. اول دستای ناز...
3 آذر 1392

سونو گرافی 7 هفتگی

قند عسل من ! این یه پست هست که خیلی وقت قبل باید ثبت میشد اما مامان سونو ٧  هقتگی تو رو اسکن نکرده بود که بتونه بذاره تو وبت. نفس من! این سونو در تاریخ ٩٢/٧/٣٠ انجام شد روزی که مامانی صدای قلب تو رو شنید و اشکاش گوله گوله اومدند پایین و خدا رو شکر کرد. انشاله همیشه سلامت و خوش باشی مامانی.   ...
1 آذر 1392

انجیر خوشمزه ی من

مامانی عزیزم سلام خدا رو شکر اینطور که مشخصه حال تو خوبه و تو الان وارد هقته یازدهم میشی و داری اندازه یه انجیر خوشمزه ی شیرین میشی. عزیز دلم فدای اون چشمات بشم این روزها مامانی خیلی از غذا خوشش نمیاد یعنی حالش از غذاهای گرم و بودار بد میشه از بوهای بد حالش بد میشه و گاهی زیر شکمش درد می گیره. اما خدا رو شکر همه چیز خوبه. مامانی داره داروهاشو میخوره و آمپول هپارین رو روزی 2 بار میزنه . هر چند تمام پاهاش کبود میشه و مجبوره به بازوهاش بزنه. اما واسه بدست آوردن تو شیرینه. هفته ی دیگه به دکتر میرم و میخواد واسم آزمایش غربالگری رو بنویسه این پروسه هم بگذره خدا رو شکر گذارم.عزیزم صبحها بهت سلام می کنم و شبها شب بخیر بهت میگم . ...
23 آبان 1392

دل درد

نی نی ناز کوچولو ٣ روز هست که زیر دلم مثل دوران تخمک گذاری درد می کنه. حس می کنم اصلا همکاری نمی کنی . بهت گفتم نی نی نازه حالا که مامانی هپارین میزنه و داروهای جور واجور میخوره شما یه خورده نی نی مهربونی باش. عزیز دل مامانی مامانی همچنان بی میل به غذاست تاحالا ٢ کیلو کم کردم اصلا هوس چیزی نمی کنم و هر چی جلوم باشه با بی میلی میخورم و یا زود سیر میشم. همراه بابایی رفتیم ماه بانو و مغز خریدیم واسه اینکه بخورم و به تو کالری برسه اما باز هم بی میلم . هوس کردم دو تا شیرینی مورد علاقه ام رو هم خریدم پشمک و باقلوا . اما باورت میشه هنوز بازشون نکردم. اصلا نمی تونم باور کنم اینهمه نسبت به خوراکی و غذا بی تفاوتم. بابایی هم که بی...
11 آبان 1392

مامان و یه سرما خوردگی سخت

عزیز دلم سلام من یه مامان مریضم که این چند روزه رو توی رختخواب گذروندم. نمیدونی چقدر سخت بود. ٤ شنبه ١ آبان رفتم دکتر و به من کلی توصیه کرد بهش گفتم وقتی صدای قلبتو شنیدم چقدر حس خوبی داشتم اونم گفت: هزار ماشاله. این حس خوبی که دکتر به مامان میده خیلی تحسین برانگیزه. عزیز دلم، یه دکتر هم رفتم و دارو به من داد تا خوب بشم اما هنوز مریضی من رو داره اذیت می کنه. از ٤ شنبه شروع کردم روزی ٢ بار هپارین میزنم و این خیلی سخت و دردناک هست. اینها فقط بخاطر سلامتی تو هست. مامانی روزهای سخت و شیرینی رو داره تحمل می کنه.براش دعا کن. به بابایی گفتم : الان نی نی مون هم تو دل من دستمال کاغذی دستش و داره دماغشو پاک می کنه. عزیز دلم نتونستم این ر...
3 آبان 1392

چه احساس قشنگی تو دلم خونه داری.

از دیروز شروع شد وقتی تو اداره بخاطر گلو درد خواستم آب نمک قرقره کنم حالم بهم خوردم و هر چی خورده بودم برگردوندم. شبم خونه ی مامان زهره در برابر اب نمک همینطور شدم. استرس داشتم تا صبح خواب و بیدار بودم شب خوابم نمیرد. صبحم اداره نرفتم چون امروز میخواهیم عروسی بریم و گلو درد هم دارم. صبح بیدار شدم و ابی به دست و صورتم زدم و خواستم قرص تیروئیدم رو بخورم که حالم بد شد و دوباره بالا اوردم . به خودم نوید دادم تو هستی عزیزم آب آلبالو خوردم با قرصام. حال خوبی نداشتم رفتم مرکز سونو و تا وقتی نوبتم بشه مردمو زنده شدم صلوات می فرستادم اصلا نتونستم اب بخورم آبمیوه خوردم که خیلی بهم فشار اومد که بالاخره نوبتم شد دکتر از من سوالاتی کرد و...
30 مهر 1392

معده درد

نی نی سلام اگه بدونی مامی این روزها چقدر حالش بد میشه ؟ ویار؟ نه بابا هنوز ویارم نیومده مامانی معده درد داره. نمیدونم وقتی گرسنه میشم اینطور میشم و یا خود بخود هست اما اینقدر دردش بده که مامی رو از خواب بیدار میکنه. حتی تو یوگا هم نتونستم ریلکس کنم. عزیزم تحملش می کنم فقط واسه دیدن گل روی تو بهترین. عشق مامی : تو این هفته باید به دکتر برم و ضربان تو عزیزم رو بشنوم یه مقدار استرس دارم و حس اضطراب دارم. انشااله سالم باشی گلم. دوستت داریم من و بابایی ...
26 مهر 1392

مشهدی حبه قند

مامانی سلام الهی قربونت برم اولین سفر رو تو دل مامانی رفتی اگه گفتی کجا؟ مشهد رفتی حالا شدی نی نی مشهدی. الهی که فدای چشمات بشم. کلی دل مامانی درد گرفت . یه عالمه فشارش بالا رفت و ترس از دست دادن تو رو داشت. اگه بدونی ضربان مامانی به چند رسید؟ حالا حدس بزن ؟ ١٢٢ وای که تو چقدر شیطونی. هیچکدوم از قرصای مامانی فشارشو نمیاره پایین . تو رو خدا یه رحمی به ما بکن نی نی جون. دو هفته دیگه باید واسه تعیین سن حبه قندم و شنیدن ضربان قلب کوچولوش به سونو برم. از خدا و امام رضا خواستم نی نی گلم سالم باشه . و سالم بدنیا بیاد. عزیز مامان این روزها فقط و فقط شادیم با تو جون می گیره روزهای خوش مهر ماهم با  تو  زیبا شده . از همه مهمت...
16 مهر 1392

خالص مثل تـــــــــــو

یه دنیا نه نمیدونم بگم اندازه چقدر خوشحالم چقدر هیجان دارم و چقدر مواظبم بخاطر اینکه تو اومدی. دلبرک ماما بالاخره پا به اینجا گذاشتی و اومدی و من رو شاد کردی. من و بابایی کلی خوشحال هستیم یه عالمه ذوق کردیم و باورمون نمیشد شما بالاخره قدم رنجه کردین و تشریف آوردین. میدونی اصلا باورم نمیشد این ماه تو بیای پیش ما . از کجا برات بگم ؟ اهان از اینجایی میگم که ماما مریض شد و سرما خورد قبل از اینکه بره دکتر رفت و یه بی بی چک گرفت بی بی چک ناقلا نشون نداد تو توی دلم خونه کردی. خلاصه ماما رفت دکتر و دارو خورد البته محض احتیاط امپولشو نزد و داروها رو هم کامل نخورد. خلاصه ماما تو روزهای بعدی دید که سرش گیج میره و مینیمم فشارش بالاست. خلاصه به خ...
9 مهر 1392